☆ در جهان همواره دو فرهنگ کلی وجود داشته است. یکی بر اساس “لوگوس” (عقل جزئی یا ذهنی گرایی) و دیگری “میتوس” (اسطوره گرایی). در هر دوره ای گاه این غالب شده است و گاه آن. و این چرخه همچنان چرخیده و هنوز هم می چرخد. حال آنکه هیچکدام از این دو نگاه کامل نیستند. هر کدام ویژگی های خود و ضعف های خود را دارند. نگاه لوگوسی همواره به آینده می نگرد و نگاه میتوسی همواره در گذشته سیر می کند. یکی مقوله نجات را حواله به آینده می دهد و دیگری نجات را در رجوع به گذشته و پرستش اساطیر خود می داند. و می بینی که هیچکدام در “حال” زندگی نمی کنند و در زمان و مکان درست و واقعی قرار ندارند و دقیقاً از این روست که هیچکدامشان در هیچ دوره ای از تاریخ بشر نجات بخش نبوده اند و مرتب در چرخه ی غالب و مغلوب جا عوض کرده اند. انسان امروز تا دیر نشده باید نگاه زنده و تازه را دریابد و به فراتر از لوگوس و میتوس هجرت کند. کاری که مراقبه اصیل می کند همین است. با نگاه مراقبه گون میتوان از اسارت گذشته و آینده خلاص شد و حقیقت جاری زندگی را دریافت. میتوان خدا را در حال یافت. نجات را در حال یافت. دین را در حال یافت. و با جریان زنده ی حیات هماهنگ بود. یک سالک فرزانه اینچنین است. و این فرا فرهنگی است که نسل فرزانگان بسوی آن در حرکتند. نام اینان در قرآن “مُخلَصین” است؛ “رهایی یافتگان” ؛ “خلاص شدگان”. و بفرموده ی قرآن؛ شیطان هیچ سلطه ای بر اینان ندارد زیرا از دام گذشته پرستی و آینده پرستی رهیده اند.
مسعود ریاعی