☆ “استاد” آن است که تو را رهایی می بخشد. “نااستاد” آن است که تو را به اسارت می برَد.
“استاد” کاری می کند که تو حتی یک سر و گردن از او بالاتر روی تا هستی را بهتر ببینی. “نااستاد” کاری می کند که همواره زیر نظرش باشی و جز برداشت های او را نپذیری.
“استاد” به تو مردنِ در ذهن را می آموزد تا روح ات زنده و پویا گردد. “نااستاد” فقط ذهن تو را پُر می کند و رهایی روح تو برایش محلی از اعراب ندارد.
“استاد” تو را با ماجراهای زنده می آموزد و می آزماید، “نااستاد” تو را به واژه ها و اصطلاحات و لغت نامه های بی در و پیکر حواله می دهد.
“استاد” دری به درون خودت می گشاید تا عالَم را خودت ببینی و تجربه کنی، “نااستاد” تلی از تجربه های مرده ی دیگران را بر سرت آوار می کند.
“استاد” آنگاه که تو را آموخت و سرپا شدی، از جلوی چشمانت محو می شود تا خود مستقیماً وصل شوی، “نااستاد” همواره خود را به رخ می کشد و تحقیرت می کند و پرواز را اینگونه در تو می کشد.
“استاد” نه چیزی می خواهد و نه خود را طلبکار می داند، “نااستاد” همواره خود را طلبکار و تو را مدیون فرض می کند.
درس “استاد”، زنده و از روی کتاب زنده است، درس “نااستاد”، مرده و از روی کتاب های مرده است.
“استاد” یک معلم الهی است، “نااستاد” یک کاسب دنیوی است…
و به یاد داشته باش که عشق و آزادی و خردمندی را تنها با “استاد” می توان تجربه کرد و دریافت نمود، نه “نااستاد”. و امروزه نااستادان بسیارند.
و یگانه استادی که همواره بر فراز است، روح اعظم و یگانه ای است که هستی را از درون و برون فرا گرفته است و هر استاد دیگری شاگرد اوست.
مسعود ریاعی