☆ بدان که روح القدس همان روحِ ارواح است که زیر مجموعه “کُن” واقع نمی شود. پس نمی توان گفت که او مخلوق است؛ زیرا او وجه خاصی از وجوه حق است که قوام وجودش به آن است. پس او روحی مثل سایر ارواح نیست؛ چرا که او “روح الله” است. و از همین روح به آدم دمیده شد… بدان روح خود آدم مخلوق است اما روح خدا مخلوق نیست… این روح مقدسی است که خداوند به وجود او، هستی را سر پا نگه داشته است و هر جا با احساستان در محسوسات یا با افکارتان در معقولات رو کنید، او را خواهید دید…
انسان دارای جسدی است که صورت اوست. و روحی دارد که معنای اوست و سرّی دارد که روح است و وجهی دارد که از او به “روح القدس” و سرّ الهی و وجود ساری تعبیر می شود. اگر بر انسان اموری که مقتضای صورت او، یعنی اوصاف بشری و شهوانیتش بر او غلبه کند، پس روح او رسوب معدنی خواهد کرد… و بدین سبب روحی مقید گردد و در زندان طبیعت و عادت محبوس شود… و بر عکس، اگر بر انسان امور روحانی از جهت دوام اندیشه ی صحیح و کم خوردن و کم خوابیدن و کم حرف زدن و ترک اموری که اقتضاء بشری است، بر او غلبه کند، در این هنگام هیکل او لطافت روحانی بدست آورَد [و توانا به کارهای شگفت شود]… پس در این هنگام روحش توان از میان بردن موانعی را دارد که عبارت از اقتضاهای بشری است… [و اما مرتبه ای فراتر نیز هست و آن اینکه] اگر انسان هم اقتضاهای بشری را ترک کند و هم اقتضاهای روحی را، و همیشه در مقام شهود سرّی که اصل هستی خود باشد به سَر برَد، احکام سرّ الهی در او ظاهر شود. در این هنگام هیکل و روح او از مرتبه نازل بشری به “روح قدس طهارت” انتقال می یابد و حضرت حق تعالی گوش و چشم و زبان او شود و اگر دست بر کور مادر زاد و بیمار پیسی بکشد شفا دهد، و اگر زبان به هستی چیزی بگشاید به امر الهی موجود شود. این یعنی مؤید به روح القدس می شود. همانطور که در حق حضرت مسیح(ع) فرمود:”وَ اَیَّدناهُ بِرُوحِ القُدُس”.
عبدالکریم جیلی، انسان کامل، ص ۲۹۵