آدمی یا قربانی احساسات خویش است، یا قربانی ذهنیات خویش است، و یا ارباب خویش است. و این سومی بسیار نادر است. در تمثیلی قدیمی حکایت آدمی را به کالسکه ای تشبیه کرده اند و گفته اند؛ مراد از اسب آن، احساس است، مراد از کالسکه ران، ذهن است و آن که درون کالسکه می نشیند، ارباب است. اما کالسکه ی همه ارباب ندارد! و این یعنی برخی در زندگی چون اسب اند و همواره شلاق احساسات شان را می خورند، برخی چون کالسکه ران اند و تحت سیطره ی ذهنِ محدود و بسته شان همواره این سو و آن سو می رانند، بی آنکه به جایی برسند، و در این میان فقط قلیل انگشت شماری اند که در کالسکه ی خود نشسته اند و ارباب خویش اند. اینان هم کالسکه ران(ذهن) را به خوبی هدایت می کنند و هم مراقب اسب ها(احساسات) هستند. ای دوست، آن ارباب نشسته در کالسکه، “خود متعالی” توست که ثمره ی “مراقبه” است.
مسعود ریاعی