بسیاری از فلاسفه و مفسران و محققان، “نفس” و “روح” را در آثارشان مترادف دانسته اند و در شروح و تراجم، واژه ی یکی را بجای دیگری وارد کرده اند. گویی این دو نزدشان به یک چیز اشاره دارد. اما از منظر قرآن، این دو دارای یک معنا نیستند و هر کدام برخوردار از کلمه ی خود و اشاره به موجودیت خاص خود دارند. نفس در نظام وجودی، به طبقه ی پایین تر از روح اشاره دارد. آن ماده ی لطیف و اولیه ی حیات است. نفس از جنس خواستن و دریافت است حال آنکه روح از جنس بی خواهشی و رهایی است. نفس، شکل ساز و من ساز است. وسیله ای برای نمود کثرت است. ذهن بشری قرابت بیشتری با نفس دارد تا روح. ذهن بشری ما، از روح، آگاهی اندکی دارد “وَ ما اُوتِیتُم مِن العِلمِ اِلّا قَلِیلاً! زیرا سنخیت اندکی میان آن دو است. روح دارای انرژی هست، اما انرژی نیست. روح دارای آگاهی هست، اما آگاهی نیست. روح، دارای حیات هست، اما حیات نیست. روح دارای جریان هست، اما جریان صرف نیست. روح دارای وجود هست، اما موجود به معنای چیز نیست… در باره ی روح بیشتر میتوان سلبی سخن گفت تا ایجابی. زیرا ذهن بشر، عالَم مجرَد را آنگونه که هست در نمی یابد. زیرا ذهن وسیله ی ادراک عالَم مُرَکَب است. بر طبق آیات قرآن کریم، خداوند هم نفس دارد و هم روح. آنجا که می فرماید: “کَتَبَ عَلَی نَفسِهِ الرَّحمَة” به نفسش اشاره می کند. و آنجا که می فرماید: “روح الله”، “روحی” “روح منه”… به روح خود اشاره دارد. سالکان قرآنی، “روح” و “نفس” را همچون دیگران، مترادف نمی گیرند و هر کدام را اشاره به کیفیتی از وجود می دانند. نفس دارای مراتبی است همچنان که روح دارای مراتب خاص خویش است. روح از طریق نفس بر جسم تاثیر می گذارد. از این منظر، نفس حلقه ی واسط میان روح و جسم است. اهل قرآن همانطور که قرآن، روح را روح خوانده و نفس را نفس، همانگونه سلوک می کنند.
مسعود ریاعی