منِ تنها بودن غلط است. جهانِ تنها بودن هم غلط است. اما “منِ جهانی” درست است. و این “من” نه همان من اول، و این “جهان” نه همان جهان اول است. در اینجا وحدتی اعجاب انگیز رخ نموده است. این یعنی استحاله ی منِ موهوم به منِ کل. سالک واصِل، چنین است. او خود جهان است و چون به راه افتد، جهانی است که به راه افتاده است. چنین کسی هیچگاه تنها نیست. و عشق بما هو عشق، تنها در این کیفیت متجلّی است.
مسعود ریاعی