☆ در کل کره ی زمین، فقط تعداد اندکی اند که با حقیقت شنیدن آشنایند. بقیه چونان ناشنوایانند. با شنیدن بیگانه اند. این صداهایی که ما می شنویم، شنیدن نیست. مشتی ارتعاشات در هم و بر هم است که بر اساس برداشت ها و شرطی شدگی هایمان، تصور می کنیم که معناهایشان را می دانیم. در ما توهّم شنیدن است، نه خودِ شنیدن. ما برداشت هایمان را می شنویم، پیش ذهنی هایمان را می شنویم، آنچه را که نفس مان می خواهد می شنویم، و اینها هیچکدام شنیدن نیست. شنیدن تنها کار کسانی است که به سکوت همه جانبه نائل شده اند. انقدر باید مراقبه را زندگی کنی تا همه وجودت گوش گردد. و همه وجودت گوش نمی شود مگر آن که زبان، ذهن و قلبت آرام گرفته باشد. همچون دریاچه ای بی موج که تصویر روشن ماه در آن افتاده است. و آنگاه و تنها آنگاه کلمه ی زنده ی خدا دریافت می شود. واقعیت آن است که ما موجودات پر سر و صدا و خودبزرگ بین، همان کرانی هستیم که بارها قرآن بدان اشاره کرده است. ما در سَر هایمان پر از فکر و خیال، در سینه هایمان پر از خواهش و آرزو، و پیرامون مان پر از ارتعاشات مزاحم است. نه! تا اینگونه هست ما اهل شنیدن نیستیم. و آن که اهل شنیدن نیست چگونه میتواند ادعا کند که کلام زنده ی خداوند را درک کرده است؟!
مسعود ریاعی