☆ هر انسانی دو وِجهه دارد یکی وجهه ی مذکر و دیگری وجهه ی مؤنث. وجهه ی مذکر را همان عقل یا نور یا نماد آسمان بگیر و وجهه ی مؤنث را احساسات یا حیات پذیری یا نماد زمین بدان. یکی از جنس نور است و دهنده، و دیگری از جنس تاریکی است و گیرنده. از منظر کالبد شناسی معنوی، جایگاه عقل را سر و جایگاه احساسات را شکم دانسته اند. انسانِ به وحدت رسیده انسانی است که وجهه ی مذکرش با وجهه ی مؤنث اش به ازدواج در آمده باشد. این دو در نقطه ای به نام “قلب” ازدواج می کنند. قلب نقطه ی وصل آسمان و زمین است. عقل یا همان نور باید بر احساسات و مرکز حیات پذیری نفوذ کند تا جریان زندگی خردمندانه به پیش رود. انسان به وحدت رسیده، انسانی که ازدواج درونیش صورت پذیرفته، برخوردار از “وجه واحد” می گردد. از این منظر، کسانی که ازدواج درونیشان صورت نپذیرفته است دارای “وجه واحد” نیستند، آنها دارای “نقاب” های عدیده اند. وجه واحد تنها از آنِ انسان به وحدت رسیده است. وجهه ی مؤنث هر شخص [چه مرد باشد چه زن] یک دریافت کننده است. این وجهه؛ صرفاً از مبادی ورودیِ احساساتش، آگاهی ها و انرژی های حیات را دریافت می کند. پس اهل قضاوت نیست و قضاوت نداند. آن مرکز دریافت و مخابره است. از این منظر تنها انسان به وحدت رسیده، انسانی که در یک ازدواج درونی مقدس، نور خِرَدش مسلط بر احساساتش است میتواند قضاوت داده های حیات را عهده دار باشد. از این نگاه چه بسا مردانی برده ی احساسات کور که استحقاق قضاوت ندارند و چه بسا زنانی خردمند و روشن بین که استحقاق قضاوت دارند. زیرا این نکته به شایسته سالاری و به گوهر درون شخصِ به وحدت رسیده بر می گردد نه به نرینه یا مادینه بودن کالبد جسمی اش. ازدواج درونی، یا همان به وحدت رسیدن درونی، برای سالک بسیار مهم و حیاتی است. زیرا از چنین ازدواجی، موجودی معنوی به منصه ی ظهور می رسد که به تمثیل حکم کیمیا را دارد. این کیمیا کالبدی روحی است که جاودانگی شایسته ی اوست. آن را فرزند آسمان نیز گویند. مراد از “ابناء السماء” (فرزندان آسمان) اشاره به حاصل چنین پیوند درونی است. و یادت باشد که “مراقبه” وجهه مذکر و مؤنث تو را به هم نزدیک و موجب پیوند درونی شان می گردد.
مسعود ریاعی