☆ از منظر سالکانِ خیر، خوبی و بدی دو روی یک سکه اند. وقتی گرگی بر گوسپندی دست می یابد برای خودش خوب است اما برای گوسپند، بد. قدم زدن برای تو خوب است اما برای موری که زیر پایت له می شود، بد. تیری که به سوی دشمن می افکنی برای تو خوب است اما برای دشمنت، بد… این داستان خوب و بد است؛ هرجا که هر کدام حاضر شوند، آن دیگری نیز حاضر است. خوب بودن، بد بودن را در دل خود دارد، و بد بودن، خوب بودن را. “عُسر و یُسر با هم اند”. یک سالک برای رهایی از این خوبی و بدی، به “خیر” می رود. و خیر، خوبترین است، بر فراز خوب و بد است. خیر، اَفعَلُ التَّفضِیل است و ضدی ندارد. زیرا خیر خداست “وَاللهُ خَیرٌ”. خدا کجا ضد دارد؟! خدا بِلا ضد است. اینکه گفته اند، شرّ ضد خیر است یک غلط فاحش و نامعقول است. شرّ که همان بدی است در مقابل خوبی است، نه خیر. نائل شدن به خیر، سلوک می خواهد. این سلوک به معنای گذر از ذهنی است که خوب ها و بد ها را معنا می کند و آنها را ظهور می بخشد. گذر از ذهنِ تفرقه افکن؛ یعنی نیل به خیر، یعنی رسیدن به پاکی مطلق. در پاکی مطلق هیچ چیز حضور ندارد جز پاکی. وقتی می گوییم ذهن پاک و دل پاک، یعنی ذهن و دلی که عاری از خوبی و بدی است. مطلقاً چیزی در آن نیست. همچون ظرفی است که نه آلودگی در آن است، نه آرزویی در آن است، نه گذشته ی اسارت باری در آن است، نه انگیزه شخصی در آن است… هیچ چیز. یک ظرف خالی. و خداوند “خیر” را نصیب چنین ظرفی می کند. این روند وصل به “خیر” است. واصِل به آن، اعمالش خودانگیخته و در عین حال یک شاهکار تمام است. زیرا از این پس این خود “خیر” است که از طریق او عمل می کند، نه خواسته ها و باورهای ذهنی اش. پس این خیر، دستش می شود، پایش می شود، زبان و چشم و گوشش می شود… و آثار چنین خیری، جهانی است. مفید همگان است. و دقیقاً از این روست که واصِل به خیر، برای همه ی مخلوقات خداوند، خیر است نه فقط برای نزدیکانش. اینجا همان کیفیتی است که به آن “رحمة للعالمین” گویند.
مسعود ریاعی