☆ “آدم” اگر “عدم” شود، به حیات دست یافته است. این عدم، نابود شدن نیست، بی من شدن است. و بی من نمی شوی مگر آنکه بی ذهن شده باشی. زیرا ذهن، سازنده ی من است. و بی ذهنی را تنها در مراقبه ای اصیل در خواهی یافت (که بارها از آن سخن گفته ایم). حال دقت کن! آدمی که بخواهد من باشد، یعنی در ذهن باشد، بیدرنگ از حوزه ی امن الهی هبوط می کند و به خودش واگذار می شود. اما آدمی که بی من شود، یعنی ذهنش را پشت سر گذارد، دوباره عروج کرده، به بهشت امن الهی خویش وارد می گردد. آدم با من، یعنی همان آدم با ذهن بشری، آدم گناهکار است. آدم بی من، یعنی آدم بی ذهن بشری، همان است که توبه اش پذیرفته شده و حق بازگشت دارد. اینان یک آدم در دو کیفیت اند. یکی ثقیل و یکی لطیف. از این منظر، میوه ی ممنوعه، همان ذهن بوده است. هر که از آن خورَد، از بهشت بیرون شود. زیرا مابین ذهن بشری با بهشت الهی، سنخیتی نیست. پس باید خود کار کند، خود طرح زند، و خود مایحتاجش را بر طرف نماید.
مسعود ریاعی