زمین همچون بدن است و باید چون بدن انسان اداره شود. بدن از بافت های مختلف و در عین حال هماهنگ تشکیل شده که در تعامل با یکدیگرند. در این تعامل های فیزیولوژیک، تضاد وجود دارد، تجزیه و ترکیب وجود دارد، تغییر و تبدیل وجود دارد. این نکته به ما می فهماند که انسان نباید و نمی تواند همیشه در بدن جاخوش کند. او در چنین روندی، تبدیل به اندیشه و آگاهی می شود. راه خروج از بستر زمین و رهایی از معادلات زمینی، تبدیل شدن به آگاهی است. این آگاهی از جنس دانش واژه ای نیست، بلکه یک آگاهیِ بی تضاد است که خود متصل به آگاهی کل است. و جاودانگی حقیقی در این آگاهیِ زنده است. از این منظر، زمین دنیا جای ماندن نیست، آن تنها یک محل کشت است. انسان چون گیاهی در آن کاشته شده است. و محصول این گیاه شگفت، آگاهی است. سالکی که این حقیقت را دریابد براحتی هر تعلقی را رها خواهد کرد، خود را از هر تضاد اسارت باری خلاص خواهد نمود، و با آرام گرفتن در کیفیت تسلیم و پذیرش، این روند خلاصی را تسهیل می نماید. بدان که هر چیز متعالی از آگاهی تشکیل شده است.
مسعود ریاعی