سپاس، خدایی را که هم پروردگارِ مرگ است و هم پروردگارِ زندگی. هر جانی چشنده ی مرگ است. گویی به “قُسِّ بنِ ساعدَه ایادیّ” می نگرم که در عُکاظ بر شتر سرخ مویش نشسته است و مردم را موعظه می کند و می گوید:
ای مردم! گِرد آیید و چون گِرد آمدید، خاموش شوید و چون خاموش شدید، گوش دهید و چون شنیدید، بیندیشید و خوب بگیرید و چون گرفتید، به خاطر بسپرید و چون به خاطر سپردید، درست نقل کنید؛ “هان! هر زنده ای می میرد و هر کس بمیرد، از دست می رود و هر کس از دست برود، نمی آید. بی شک در آسمان خبری و در زمین، عبرت هایی است؛ سقفی برافراشته، گاهواره ای نهاده، ستارگانی رونده، شبی چرخنده و دریاهایی پر آب و ژرف”! قُسّ، سوگند یاد می کند که این همه بازیچه نیست و از پس این، شگفتی است! چگونه است که می بینم مردمان می روند و دیگر باز نمی گردند؟! آیا به جایگاهشان دلخوشند که ماندند؟! یا چون رها شده اند، خفته اند؟! قُسّ، سوگند یاد می کند، سوگندی بی دروغ که؛ “خداوند را دینی است که بهتر از دین شماست”!
سپس پیامبر خدا فرمود: خدا قُسّ را رحمت کند که در روز قیامت، به تنهایی چون امّتی بر انگیخته می شود.
از امام باقر (ع). نقل از کمال الدین ص ۱۶۶ ح ۲۲