یک سالکِ حق پس از اینکه بر ترس خویش فایق آمد، در روند سلوکش به تواناییهایی دست می یابد که باید با همان تواناییها به مبارزه برخیزد! اولین دشمن او، قدرتش است. او با “قدرتِ خویش” به ستیز بر می خیزد! او در طی طریق، به توانایی هایی دست یافته و با پی بردن به برخی از قواعد و رموز هستی، برخوردار از قدرتی شده که دیگران حاضرند برای بدست آوردن ذرّه ای از آن، هر قیمتی را بپردازند. این “قدرتِ” بدست آمده، اکنون دشمن خطرناک اوست. زیرا او دگر مانعی بر سر راه رسیدن به خواسته هایش نمی بیند و می داند که خواسته هایش را چگونه برآورده کند و چگونه از توانائیش بهره بگیرد. گذر از این قدرت، چالشی بزرگ است و جهادی عظیم می طلبد. در این ستیز سرنوشت ساز، اگر قدرت بر سالک پیروز شود، یعنی سالک بنده ی قدرتِ خویش گردد، بدون شک توسط قدرتش، نابود می شود. بسیاری از سالکان در طول تاریخ در همین مرحله، رسوب شده و از بین رفته اند. آنها بنده ی قدرت شان گشته و از جریان جاری سلوک حذف شدند. دشمن غیر متعارف و خطرناک بعدی سالک، نوعی “دانایی” است که در موقفی او را فرا می گیرد و باعث می شود که او، حقایق بسیاری از آدمها، پدیده ها و ماجراها را ببیند! و این همان “دانستنیِ” وسوسه انگیز و در عین حال بسیار خطرناک بعدی است. انبوهی از سالکان دیگر نیز در این مرحله، جذب این نوع از دانستن گشته و اسیرش می گردند. پس توسط همان نیز بلعیده می شوند و آرام آرام از جرگه ی سالکان حقیقی، خارج، و به هلاکت می روند. زیرا تنها این سالکان حقیقیِ تعلیم یافته اند که می دانند این “قدرت” و “آگاهی” دو مورد امتحانی بیش نیستند و برای فضولی و دخالت کردن در جریان هستی و یا ارضای نفس و یا برای دنیا و دنیا طلبی وضع نشده اند. چه سالک حق بخوبی میداند که تنها پس از عبور از چنین موانعی است که میتواند به حوزه ی الهی و متعالیِ خویش ورود یابد و در “اقتدار ذاتی”، و “آگاهی کل”، – که هر دو عین عشق و رحمت اند و در خدمت حیات طیّبه – سکنا گزیند. چنین سالکِ واصِلی پیوسته در دستان خداوندست و بی اذن او قدم از قدم بر نمی دارد. او با خویشتن الهی خویش به وحدت رسیده است.
مسعود ریاعی