در هیپنوتیزم مبحثی عملی است که وقتی کسی را به خواب عمیق مغناطیسی فرو بَری، و به دستش پیازی دهی و بگویی این سیب شیرین را بخور، او آن را چون سیبی شیرین خواهد خورد! و اگر روی دستش یک دانه ی شن بگذاری و تلقین کنی که آن یک تکه زغال بر افروخته است، دستش تاول خواهد زد! و حتی اگر بگویی پس از آنکه چشم باز کنی، همه چیز را خواهی دید جز مرا! او جز شما همه چیز را خواهد دید! … اینها قصه نیست بلکه اثر شگفت تلقین بر ضمیر ناخودآگاه است. حال سؤال این است؛ چگونه میتوان اطمینان یافت که این نگاه ما نسبت به جهان، این برداشت ما از زندگی، و این توصیفِ ما از پدیده ها، امری واقعی است و حاصل تلقین هیپنوتیزور بزرگ نیست؟! دنیای ذهنی، هیپنوتیزور بزرگ است، برخوردار از انواع نیروهای مغناطیسی لطیف و ثقیل است. ما نه فقط از دوران کودکی بلکه حتی از آن زمان که شکلی جنینی داشتیم مورد هجوم انواع تلقینات مستقیم و غیر مستقیم بوده ایم. ما خوابزدگان – جز اندک بیدار شدگان – همگی در خواب مغناطیسی راه می رویم، جدال می کنیم، می خوریم، می خندیم، گریه می کنیم، بدست می آوریم و از دست می دهیم. این دنیا به فرموده ی پیامبر(ص)، “حُلُمٌ نائِم” است! ما به جای جهانِ هستی، خوابِ خود را می بینیم و همواره به تحلیل همان مشغولیم. ما دچار تلقینات و شرطی شدگی های بسیاریم. آنچه که از جهان می بینیم و از آن برداشت می کنیم، تنها یک توصیف از جهان است، حال آنکه جهان را توصیفات بیشمار است. اما ما تحت تاثیر تلقینات بسیار و مکرر، تنها به همین یک توصیف خودمان چسبیده ایم. گرفتار آنیم. و این مشکلی اساسی است که رفع آن تنها از مراقبه ای عملی بر می آید. برای آن که جهان را آنچنانکه هست، ببینیم و زنده دریافتش کنیم، “مراقبه” امری ضروری است. زیرا خالی شدن از برداشت ها و رها گشتن از شرطی شدگی ها، حیاتی است. مراقبه ی اصیلی که ذهن تاریک اندیش را متوقف کند و درون را آرام و خالی از اضطراب کند، توانایی آن را دارد که دیواره های هر هیپنوتیزمی را قدرتمندانه فرو ریزد. و چون این شود، تازه آنگاه است که در می یابیم؛ “مِن اَینَ و فِی اَینَ و اِلَی اَینَ” (از کجاییم و در کجاییم و به کجاییم)!
مسعود ریاعی