“وَ فِیکَ انطَوَی العالَمُ الاَکبَرُ”
(در تو عالَمِ بزرگ سِرشته شده است!)
در سلوک به مرحله ای از شعور می رسی که به وضوح در می یابی که تو نه بدنت هستی، نه احساس و عواطفت هستی و نه ذهن و ذهنیاتت. بلکه آنچه هستی همانی است که هست، یک وجود لایتناهی، نامحصور و در بند ناشدنی. یک عالَم کبیرِ واحد. در چنین کیفیتی، منیّتِ محدود، گم شده است، حصار ذهن شکسته و مرزهای نفسانی از میان رفته اند. این همان وحدت حقیقی است که هر سالک فرهیخته ای در انتظار تولدش است. تولدی که از وجود خودش بر خواهد خاست.
مسعود ریاعی