آنچه جهان امروز را به مخاطره انداخته است، ایدئولوژی است، نه دین. و “دین”، ایدئولوژی نیست.
“دین”، راهی جهانشمول است که همه ی گروه های مردمی را در خود می پذیرد “یَدخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ اَفواجاً”. ایدئولوژی، تنها خودی پذیرست و جز هواخواهانش را پذیرا نیست “کُلُّ حِزبِِ بِما لَدَیهِم فَرِحُونَ”.
ایدئولوژی بسته است و تشکیلاتی، حال آنکه “دین” باز است و غیر تشکیلاتی.
“دین”، الهی است. امری فرا ذهنی است. اما ایدئولوژی ذهنی است، منبعث از برداشت انسان است.
ایدئولوژی، نه علم است و نه فلسفه. زیرا علم و فلسفه حاضرند خود را به نقد بگذارند اما ایدئولوژی جز به تأیید خود راضی نیست.
“دین”، به کرامت و آزادی ختم می شود، ایدئولوژی به خشونت و ترور.
ایدئولوگ، سوداگری است که در سرش پر از نقشه و فریب است، “دیندار”، عاشقی است که در وجودش پر از ایثار و خدمت است.
“دین”، آگاهی بخش است و قدرت را در خدمت زندگی می داند، ایدئولوژی، آگاهی گریز است و زندگی را برای قدرت می خواهد.
ایدئولوژی سر ستیز دارد و توان خود را از برانگیختن احساسات و عواطف بدست می آورد، “دین”، در صلح کل، خانه دارد و احساسات و عواطف را بسوی عشق و خردمندی سوق می دهد.
“دین” می گوید؛ “اُطلُبُوا العِلمَ وَ لَو بِالصِّینِ”(علم را بجویید اگرچه به چین باشد) و “خُذِ الحَقَّ وَ لَو مِن فَمِ الکلبِ” (کلام حق را بپذیر اگرچه از زبان سگ باشد). اما ایدئولوژی جز برداشت و توهّمات خود را باور ندارد و غیر را جز به دیده ی شک و انکار نمی نگرد.
ایدئولوژی تعصب می آورد، “دین” آزادگی
“دین”، اتکا به کل دارد، ایدئولوژی اتکا به جزء
☆ و قرآن از “دین” می گوید و آدمیان را به راه تسلیم حق و حقیقت دعوت می کند.
مسعود ریاعی