دو شیوۀ کلی برای زندگی کردن وجود دارد. شیوۀ اول؛ ابتدا فکر کردن و سپس عمل نمودن است، که این همان شیوه ی معمول و ذهنی است. و شیوۀ دوم؛ فکر نکردن و عمل کردن است! که این دومی شیوۀ سالکان واصِل است. جز اینان هیچ کس دیگر مجاز نیست به شیوۀ دوم عمل کند. زیرا برای انسانهای معمول که هنوز نیاموخته اند چگونه ذهن شان را متوقف کنند و به روح بیاویزند، یحتمل خسارت آمیز خواهد بود. زندگی بر اساس شیوه ی دوم، وجودی کاملاً پاک و خالی از هر خواهش و آرزو می طلبد. شرط لازم و ضروری اش، تزکیه همه جانبه است. چنانچه وجود سالک خالی از هر شائبه، خواسته، انگیزه، و دانستگی شد – یعنی در یک خلأ مقدس قرار داشت – نترسد و خودانگیخته عمل کند که عمل درست برای او در این مراقبه ی عمیق، همین است. چه ریشه های فرزانگی تنها از پاکی محض بر می خیزد. سالکی که در چنین کیفیتی بسر می برَد دیگر نمیتواند و نباید به شیوۀ اول برگردد – یعنی فکر کند و بعد عمل کند – مگر آنکه از آن کیفیت خارج شود و دوباره به عالَم ذهن رجوع کند. شیوۀ اول را میتوانی منطقی، و شیوه ی دوم را فرامنطقی بنامی. عمل بر اساس شیوۀ اول از آنجا که بر پایۀ ذهن و فکر شکل می گیرد، ممکن است نتیجه اش درست یا غلط باشد زیرا هیچ تضمینی بر منطبق بودن فکر بر زمان حال نیست. زیرا فکر، هر چه باشد، خود از جنس گذشته است و از معلومات گذشته برون می آید، پس عمل منبعث از خود را نیز آلوده به زمان مرده می کند. مثل امور تکراری زندگی معمول. اما در شیوۀ دوم، همیشه برای واصلان، نتیجه ای درست در پی خواهد داشت و به هدف می زند، زیرا هر عملِ منبعث از پاکی محض، نتیجه اش جز پاکی و درستی نخواهد بود. فقط باید توجه داشت که این درست بودن را هرگز نباید با دانستگی های ذهنی تفسیر کرد. زیرا این شیوه را با منطق های ذهنی کار نیست. حکایتش دیگر است.
مسعود ریاعی