مرگ یعنی تمام شدن، به پایان رسیدن. مرگ اتمام فرصت ها و پایان رنج کشیدن هاست. وقتی رنجوری میمیرد، می گویند؛ “راحت شد”! خب حال که مرگ، راحت شدن است، حال که مرگ، پایان رنج است، پس چرا ما از آن استفاده نمی کنیم؟! چرا هر روز نمی میریم، چرا خاطرات روز گذشته را چال نمی کنیم، چرا حسرت ها را از خود نمی زداییم، چرا حمال فکر و خیالیم، چرا با قدرت جادویی مرگ، با نیروی پاک کننده ی مرگ، خود را هر روز تازه نمی کنیم، نو نمی سازیم، از رنج های خودخواسته رها نمی گردیم، چرا از خاصیتِ پاک کنندگیِ مرگ، برای بهبود زندگی مان بهره نمی گیرم؟! مرگ می تواند بزرگترین بهره را به زندگی تو دهد، زیرا پر از برکت است، پر از نو شدن و پر از راحتی و آرامش است. چیزی بهتر و قویتر از فهم مرگ، نمی تواند تو را در “حال” نگهدارد، شادابی و نشاط بخشد، و به جریان زندگیت، روحِ تازگی و طراوت هدیه کند. تو هر روز می توانی، تمامی رنج ها و نداشتن ها، خواستن ها و حسرت ها، و تمامی گذشته ی دردآورت را بمیرانی و باز از نو متولد گردی.
مسعود ریاعی