از منظر سالکان روشن بین، جهانهای دیگری در دل همین جهانی که به سر می بریم وجود دارند. این جهانهای در هم تنیده شده، جملگی با هم، جهان بزرگ، یعنی “عالَم کبیر” را تشکیل می دهند. این جهانها همینجا و هم اکنون حاضرند، نه اینکه بعداً به وجود می آیند یا به ظهور می رسند. اما از آنجا که ذهن معمول فقط در یک توصیف از این “عالَم کبیر” بسر می برد، و به تعبیری فقط یک توصیف از این جهان لایتناهی را می شناسد، از جهانهای نزدیک دیگر غافل است. زیرا ذهن های ما تنها با یک نوع از ارتعاش، خو گرفته و شرطی شده است. و دقیقاً به همین سبب است که جهانهای دیگر در پرده اند، و آنها را در حوزه ی غیب می شماریم. اما به واقع غیب نیستند، از جنس وجودند. و اگر دیده نمی شوند به علت آن است که ذهنِ متعارف، با کیفیت وجودی آنها هم ارتعاش نیست. این جهانهای موازی بر خلاف تصور برخی که آنها را در دور دست ها می پندارند، بسیار نزدیکند و توسط سالکانی که توفیق آن را داشته اند که با تغییر ارتعاش وجودی خود، به سطح دیگری از هوشمندی وارد شوند، دیده شده اند. هر عالَم پدیده ها و موجودات ارگانیک متناسب با خود را دارد زیرا هر کدام شان از سطح آگاهی و کیفیت حیاتی خاص خود برخوردار اند. این جهانها به هم اندازه همین جهان، واقعی اند و حاصل توهّم و یا القائات ذهنی نیستند. نزدیکترین شان، شاید به فاصله ی یک الکترون، و شاید کمتر از آن، از ما قرار دارد! هیچ کس نمی داند، در فضاهای به ظاهر خالی، چه خبر است. و چه نوع از پیوستگی حاکم است. ذهن بشر فقط به فضاهای به ظاهر پُر آشناست. آشنا که چه عرض کنم، به آن شرطی شده است. در برخی موارد کافیست که لحظاتی ذهن سالک متوقف شود و منطق این جهانی اش کنار رود، و آنگاه است که به اذن پروردگارش، دروازه ها ی دیگر را گشوده می یابد. مراقبه ی اصیل، که همان نیل به سکوت درونی است، که همان تسلیم محض است، توانایی اعطاء چنین بصیرتی را دارد.
مسعود ریاعی