من اهل سیاست نیستم. هیچگاه نبوده ام. نمی توانم هم باشم زیرا زمین و آسمان، وجودم را برای این جور چیزها طراحی نکرده است. این مثل آن است که به درخت انار بگویی چغندر بده. سیاست، اصحاب خود را دارد. من اهل قرآنم. آیات خدا را می خوانم و با آن حال می کنم. یک نگاهِ بی قضاوت می شوم. و به هستی خدا، عشق می ورزم. و همین مرا کافی است و به چیز دیگرم احتیاج نیست. سیاست از منظر من، جزو علوم ذهنی است. زاده ی ذهن بشری است. حیاتش در گروِ برداشتهای انسانی است. علمی است که با قضاوت و برداشت، زنده است. من اهل برداشت و ذهنیت گرفتن نیستم. اهل قضاوت نیستم. اهل تسلیم ام. یک مشاهده ام. با جریان زنده ی هستی سیر می کنم و با فطرت الهی ام رفیق ام. با “حال” پیش می روم. چیزی نمی خواهم. آرزویی ندارم. برداشتی ندارم که بخواهم آن را به کرسی بنشانم. تسلیم محض ام و امرم را به کل، تفویض خدا کرده ام. راحتم، زیرا هدایتگریِ خدای زنده را مطیع ام. و بدون شک کلمات زنده ی خداوند، مرا به معادم می رساند “اِنَّ الَّذی فَرَضَ عَلَیکَ القُرآنَ لَرادُّکَ اِلَی مَعادِِ”.
مسعود ریاعی