روحِ مستعد آنگاه که “کلمه خدا” را ببیند و آن را در یابد، باردار شده است. “دانۀ نورانی” اینگونه شکل میگیرد و آنگاه فقط به مراقبت نیازمند است. “کلمه” به دست اولیاء خداست. تنها در زبانشان نیست که در نگاهشان نیز مستتر است. این “کلمه” زنده است. انرژیِ توفنده است. آگاهیِ زیر و رو کننده است. وجه ناپیدای حیات است. همان چیزی است که وجود را به بار مینشاند و آدمی را از بلاتکلیفی میرهاند. دانه ای و گیاهی “حَبَّاً و نَباتَاً”. و مسیح (ع) گفت: ” تا از آب و روح متولد نشوید به ملکوت خدا راه نیابید”.این همان تولد دوم است که در اخبار و احادیث نیز آمده است. از این منظر، تولد دوگونه است. تولدی از “آب و گِل”، که همین زندگی دنیوی است، که تجربه می کنی، و دیگر تولد از “آب و روح”، که ملکوتی است.
و اما آب؛
“وَ أنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً” (ما از آسمان آبی نازل کردیم). این “ماء”، این آب، نه باران متعارف است؛ که آبها در قرآن فراوانند و هر کدام را غایتی است. آن باران، “مَطَر” است و این آبی! این “ماء” بدون الف و لام است و ناشناخته. از فرط عظمت، نکره آمده است. در قرآن آبهای بسیار نازل شده است. هر کدام با اسمی و موقعیتی و غایتی. عوام آن را یک آب میپندارند و سالکان طریقت، آنها را همانگونه که هستند دریافت میکنند. اگر بالای سرتان “هفت آسمان” برافراشتهاند “وَ لَقَد خَلَقنا فَوقَکُم سَبعَ طرائِقَ” که برافراشتهاند، پس بارانهایتان نیز متفاوت است. چه هر آسمانی را آبی است برای نزول. و طبقات آگاهی، هر کدام آب و دان خود را دارند. و اهالی هر طبقه از آب و آبشخور خود مینوشند. چه هر کس زمین وجودش دانهای را پذیراست که توانایی به ظهورش رساندش را دارد. و این بارداری، این باغبانی اعجاب انگیز، کار اولیاء خداست “بإذنه”. نشانهاش آنست که حالت دگرگون میشود. دگر آن قبلی نیستی. ارزش هایت زیر و رو میشوند. گذشتهات را عُق میزنی. و آنگاه که وجودی لطیف را در لطیف ترین لایه ی وجود خویش احساس کردی، هورمون عشق، جریان مییابد. “تو با سلوک، قدم به مسیر آفرینش معنوی خود نهاده ای”. پس دریافتی آنگاه که سالکی در پی روح بزرگ است، به واقع -چه بداند چه نداند- بدنبال بارور شدن روح خویش است. و با چنین مصونیتی است که خود را از تخم شیطان بر حذر می دارد. زیرا پوک است. برخی به توهّم از این پوک را بارورند. بارور خیر نیستند، به دنیا آلودهاند. علقه شان، تعلّق است! نطفه شان آرزوهای طول و دراز! آنها جز شیاطین انس نزایند. زیرا زوج شان شیطان نفس است. و اوست که در اموال و اولادشان شریک است. “وَ شارِکهُم فِی الأموالِ وَ الأولادِ”.
چنانچه گفته شد، آبها در قرآن فراوانند. گاه هر جنبندهای از آن آفرینش و جنبدگی میگیرد “خَلَقَ کُلَّ دابَّهٍ مِن ماءٍ”. گاه آبی است که زنده کنندۀ زمین مرده است “وَاللهُ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأحیا بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِها”. گاه آب نیست، سراب است “یَحسَبُهُ الظَمأنُ ماءً”. گاه آبی سوزنده است “بِماءٍ کَالمُهلِ یَشوِی الوُجُوهَ”. گاه آبی گواراست “بِماءٍ غَدَقَاً”. گاه آبی است که باعث جنبش و پرورش در جریان ربوبی است “فَإذا أنزَلنا عَلَیهَا المَاءَ اهتَزَّت وَ رَبَت”. گاه آبی است که بجای نازل شدن، از عمق خارج میشود! “أخرَجَ مِنها ماءَها وَ مَرعاهاً”. گاه آبی است که چنان به عمق میرود که کس اخراجش نتواند “أو یُصبِحَ ماءُها غَورَاً فَلَن تَستَطِیعَ لَهُ طَلَبَاً”. گاه آبی است که باعث خلق بشر است “وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَرَاً”. گاه آبی بی مقدار است “ماءٍ مَهینٍ”. و گاه پاک است و پاک کننده “وَ أنزَلنا مِن السَّماءِ ماءً طَهُورَاً”. گاه وعده گاهی است برای اتفاقات بزرگ “وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدیَنَ”. گاه آبی است که أمعاء آدمی را متلاشی میکند “وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقُطِعَ أمعاءَهُم”. گاه آبی است که تطهیر میکند “وَ یُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ”. و گاه آبی ویرانگر است؛ مجموع آب زمینی و آب آسمانی! “یا أرضُ ابلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أقلِعِی”. و گاه آبی که برای روحی حلال و مبارک است بر کس دیگر حرام و ناریختنی! “أن أفِیضُوا عَلَینا مِنَ الماءِ أو مِمّا رَزَقَکُمُ اللهُ”.
ای دوست، هر کس آبشخوری دارد که حیاتش بدان وابسته است. بارداری و خلاقیتش از آن است. “عصایت را به آن سنگ بزن تا دوازده چشمه ی جوشان جاری شود و هر کس بسوی آبشخور خود رود”.
اما روح؛
گاه “روح” است بدون الف و لام. و گاه “الروح” است. گاه با جمع است و “روحنا”، و گاه مفرد است و خاص “روحی”. گاه چون “ریح” میشود گاه چون “ریاح”. و گاه “روح و ریحان” است در جنّت. گاه رَوح است گاه رُوح! برای یعقوب (ع) “رَوح الله” است و برای مسیح (ع) ” رُوح الله”. گاه فعل میشود “تُرِیحُونَ” و گاه در دستان سلیمان “رَواحُها”.
“روحی” است که اگر آن بزرگ بدمد، حیات یافته ای و شایستۀ سجدۀ ملائکه گشته ای “وَ نَفَختُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ”. روحی است که چون بیاید، در مییابی که کتاب چیست و ایمان کدام است! “وَ أوحَینا إلَیکَ رُوحَاً مِن أمرِنا مَا کُنتَ تَدرِی مَا الکِتابَ وَ لَا الإیمانَ وَ لکِن جَعَلناهُ نُورَاً نَهدِی بِهِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا وَ إنَّکَ لِتَهدِی إلی صِراطٍ مُستَقیمٍ”. روحی است انذاردهنده که تو را نسبت به ملاقات الهی هشدار میدهد “یُلقِی الرُّوحَ مِن أمرِنا عَلَی مَن یَشاءُ مِن عِبادِنا لِیُنذِرَ یَومِ التَّلاقِ”. روحی است که توانایی آن را دارد که چون بشری جلوه کند “فَأرسَلنا إلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرَاً سَوِیّاً”. روحی است که تایید میکند و به پاکی می بَرَد “وَ أیَّدناهُ بِرُوحِ القُدُسِ”. و بالاخره روحی است که در فرج پاکیزه دمیده میشود و بارور میگرداند “وَ الَّتی أحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فِیها مِن رُوحِنا”.
تولد از آب و روح، سر برآوردنِ دانۀ الهی است، عروجی از پستی به بلندی، حرکتی از ذلت به عزت، سیری از ثقیل به لطیف، استحاله ای از توهّم به حقیقت، از بی وجودی به وجود، از ذهن به فرا ذهن. و وصل به وحدت و یکپارچگی است.
پس به عمق خویش برو، به مرکزیتِ خود؛ و بدنبال دانۀ نورانی باش. به “دعا” از حق تعالی بخواه تا روح اش، تو را ملاقات کند، تو را “مَس” کند. “نگاه روح” بیندازد تا پُر شوی. تا عقیم نمیری و به ملکوتش زنده راه یابی.
برگرفته از کتاب “چند تکه ابر”