“ماندلا” درست می گوید که “نفرت” آموزش می خواهد. هیچ نسلی با نفرت به دنیا نمی آید. این همه جنگ و کشتار و ویرانی که امروزه شاهد آنی، محصول آموزش های نفرت انگیزی است که در سراسر جهان به انحاء مختلف به نسل ها داده شده و هنوز هم داده می شود. سه جریان مخرّب نفسانی همواره بسیاری از نسل ها را در طول تاریخ به نابودی و اضمحلال کشیده اند؛ عقیده پرستان، نژاد پرستان، و وطن پرستان. می بینی که هیچکدامشان “خدا پرست” نیستند. عقیده پرست، آن است که برداشت خودش را، دریافت های ذهنیِ خودش را می پرستد و غیر برداشت خود را هر چه باشد باطل می داند. نژاد پرست، آن است که برتری اش را از طریق خون و مواریث آباء و اجدادی اش، توهّم کرده و خود را تافته جدا بافته می داند. و وطن پرست، خاک پرستی است که حتی لحظه ای نمی تواند عاشقانه باور کند که همه فرزندان زمین ایم و این طبیعت زنده و واحد، مادر همه است. هر سه این جریانات، جریاناتی نفسانی اند که بر اساس منیّت شکل گرفته اند. مرز بندی های خود را دارند و دقیقا از همین روست که خشونت زایند. زیرا آنچه بر اساس منیّت باشد درگیری زاست. چه برای ادامه ی بقا خود، باید غیر خود را نفی کند. لذا در ذات تعالیم هر سه جریان، نفرت و نفرت پراکنی مستقیم و غیرمستقیم قابل مشاهده است. و “نفرت” کار نفس شیطانی است. یک سالک حق، انسانی که “حق پرست” است، از این جریانات فاصله می گیرد و چنان هوشمندانه رفتار می کند تا هیچگاه به دام نادانی بافی های هیچکدامشان گرفتار نشود. یک انسان الهی، همواره به “صلح کل” می رود، پیوند می زند و آباد می کند و حیات عزتمند را برای همه طالب است. چه نیک می داند، این کل جامعه ی انسانی است که باید سالم و زنده و پویا باشد و نه بخشی از آن. و این میسر نیست جز آن که این سه جریان بیماری زا در جهان، از حَیِّز انتفاع بیفتند و دست شان از روح و جان مردمان کوتاه گردد. پس او شجاعانه خود را از این بندهای اسارت بار، می رهاند.