بسم الله الرحمن الرحیم
“وَ لِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانَ”
“و آنکه از مقام پرودگارش خائف است، دو بهشت دارد!”
دقت کن! میفرماید؛ آنکه از مقام پروردگارش خوف داشته باشد! مقام، جایگاه را گویند. و جایگاه او “رحمت واسعه” است. چه او “الرحمن الرحیم” است. پس تو با اقیانوس عشق و رحمت طرف هستی، “وَسِعَت رَحمَتِی کُلَّ شَیء”(رحمت من همه چیز را فرا گرفته است). شاید بپرسی مگر این رحمت ترس دارد؟! جواب صریح آن است که؛ آری! اتفاقاً اگر سالک از یک چیز باید بترسد، آن همین است! این خوف، یک خوف عاشقانه است. قلب سالک همواره در این خوف است که نکند معشوق از او روی بگرداند، نکند قهر او، دامنگیرش شود، نکند ترکش کند، نکند به خود واگذاردش! و این ترسی عاشقانه است که حتی گاهِ وصال، عاشق را رها نمی کند! این ترسی پر شور و سازنده است. از جنس ترس های متعارف نیست. چنین خوفی، آن به آن وجود سالک را صیقلی تر می کند، او را لطیف تر و تسلیم تر می سازد. به همین سبب است که بلافاصله می فرماید؛ چنین سالکی “دو بهشت” دارد! او با این خوف، پاداش می گیرد! آن هم نه یک بهشت که دو بهشت! یکی بهشت معقول و دیگری بهشت محسوس. او با این دو بهشت، هم در مرکز “معرفت” است، و هم در مرکز “حال”. اکنون سالک با برخورداری از این دو کیفیت، که در واقع واحدند، از هر تضادی جهش کرده است. چنین کسی از سراپایش مستی آگاهی می جوشد. از وجودش حیات و بالندگی می تراود. یک لذت وصف ناپذیر. او خود، خُم شراب طهور الهی است …
بهشت معقول، چونان درختی است که ریشه اش در آسمان و شاخه هایش سوی زمین است. بهشت محسوس چونان درختی است که ریشه اش در زمین و شاخه هایش رو به آسمان است. آنگاه که شاخه های این دو شجره به هم رسیده، وصل شوند، زمین تو به آسمانت متصل گشته است. به تعبیری نکاحی آسمانی صورت پذیرفته و وحدت حاصل گشته است، واضح تر آنکه، تو از دوگانگی، به یگانگی رفته ای. و از آن پس است که دوئیّت از وجودت رخت بر می بندد. و از نگاهت، از کلامت، از احساس و اندیشه ات، جز یگانگی نمی تراود. و این نشان آن است که تو را پذیرفته اند. تو قبول شده ای …
بر گرفته از کتاب “تفسیر مهر”
در شرح معانی سوره رحمن