… ذهن بیمارِ تاریک اندیش، جاعل “روز مبادا”ست. او این روز موهوم را آفریده است تا با وجاهتی به ظاهر معقول، نقد حال تو را بِرُباید. “روز مبادا”، میوه ای کرموست. ظاهرش منطقی و باطنش شیطانی است، چه همواره تو را در نگرانی و تشویش و ترس نگاه میدارد. “روز مبادا” یک برنامه ی ترس است که نفس شیطانی به آدمی القاء کرده است. آن حیله و طرفندِ جریان مخرب است. ای دوست، انباشته کردن به بهانه ی “روز مبادا”، آرامش بخش نیست، بیماری زاست. جام زهری است برای از بین بردن جریان زنده ی زندگی. از وقتی که این ذهن شیطان صفت، بیماری مسری “روز مبادا” را به جان انسان انداخت، فقر از هر سو سایه گستراند. زیرا آنگاه که همه مشغول جمع کردن و انباشته کردن باشند، ثروت از مسیر طبیعی اش خارج شده، و فقر و سپس کفر، از هر دری وارد می شوند. انفاق می میرد و فتوّت می خشکد. چرا که هر کس سرگرم بازیِ “روز مبادا”ست. روزی موهوم که تمام روزهای نقد تو را میخورد آن هم بی آنکه از این بیماری خطرناک با خبر باشی. برای بشر نافهم، روز موهوم و نیامده ای بنام “روز مبادا”، همواره مهمتر از روز نقدی است که در آن بسر می برد. شگفتا که آدمی چگونه واقعیتی را به پای توهّمی ذبح می کند؟! تو با ذهنیت “روز مبادا”، همواره منتظر خطری، منتظری که اتفاقی بیفتد، منتظر بلایی! و این حماقت است. همان بیماری پنهان است. زیرا برنامه اش را خودت پیشاپیش به ذهنت القاء کرده ای، پس بر سرت نیز می آید. زیرا آدمی همواره با اندیشه هایش روبرو می شود …
بر گرفته از کتاب “کلمات باراني”