photo_2017-09-24_09-26-33photo_2017-09-24_09-26-33photo_2017-09-24_09-26-33photo_2017-09-24_09-26-33
    • مقالات
    • نکات قرآنی
    • ترجمه صوتی و تصویری قرآن
    • نکات قرآنی صوتی
    • مقالات صوتی
    • مطالب گونه گون
    • تماس با ما
    0

    $0.00

      پرسش و پاسخ در باب روح
      ژانویه 22, 2017
      ها هو
      فوریه 6, 2017

      درس هایی از مشاهده

      فوریه 1, 2017

      ***   “اهل مشاهده”، از کسانی اند که خداوند، نعمت عطایشان کرده و آنها را در ردیف پیامبران و صدّیقین و صالحین قرار داده است ” فَاُولئکَ مَعَ الَّذینَ اَنعَمَ اللهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِییّنَ و الصّدّیقِینَ و الشُّهَداءَ و الصّالِحِینَ”. اینان کسانی اند که مشاهده به حق، و برای حق می کنند و دقیقا از این روست که خود خالی از هر گونه قضاوت اند. اینان بقول قرآن؛ “شُهَداءَ لِلّه” اند. پس “اهل الله” نیز هستند.

      ***  هر گاه توانستی چیزی را ببینی و در نگاهت هیچ قضاونی راجع به آن نباشد، تو وارد کیفیت “مشاهده” گشته ای. اگر بگویی؛ چه خوب یا چه بد! چه بزرگ یا چه کوچک! چه زشت یا چه زیبا!… تو قضاوت کرده ای، پس از کیفیت “مشاهده” خارج گشته ای. در “مشاهده”، ذهن باید کاملاً آرام و در سکوت باشد.

      ***  وقتی نگاهت خالی از هر قضاوت شد، تازه وارد حوزه ی “مشاهده” گشته ای. و تازه جهان را زنده می نگری. پیش از آن نگاهت مرده بود. آزاد نبود. بندِ پیش ذهنی هایت بود…

      ***  در “مشاهده” یاد میگیری که با چشمِ سرت نبینی، بلکه با تمام وجودت “دیدن” را تجربه کنی و اینچنین “نور آگاهی” را به خود جذب کنی. در “مشاهده”، تمام وجود تو چشم شده است. برای اینکه تمام وجودت چشم شود، باید نگاه های فضول و شرطی شده ی گذشته را بدور بیندازی و “نگاه بی قضاوت” را تمرین کنی.

      ***  یک “مشاهده”ی حقیقی آن است که؛ وقتی به چیزی می نگری، نباید تجربه ی گذشته ات را با آن به یاد آوری. چه در این صورت، تو آن شیء را “مشاهده” نمی کنی، بلکه فقط تجربه ات را به نگاه نشسته ای. در “مشاهده”، فقط حال مطرح است. نه گذشته و نه آینده، هیچکدام اصالت ندارند. پس همواره آنکه را که دوست داری، در حال ببین و تر و تازه نگاهش کن.

      ***  تا وقتی که ذهن ما در حال ورّاجی کردن است، تا وقتی که ذهن ما مشغول محکوم کردن این و آن است، قادر نیستیم “مشاهده” کنیم. وقتی قادر به مشاهده نباشیم یعنی از آگاهی ناب محرومیم.

      ***  در “مشاهده”ی ناب، کینه وجود ندارد. زیرا “مشاهده”، هیچ پیوندی با گذشته ندارد.

      ***  در “مشاهده”ی ناب، پرسش نیست، آنچه هست “دریافت” است. در این کیفیت، سالک بدنبال چیزی نمی گردد بلکه صرفاً تمام در و پنجره های وجودش را به روی ” آگاهی” گشوده است.

      ***  در “مشاهده”، تو در سکوت محض بسر می بری. ذهن کاملاً آرام است. خالی از دانستگی و رها از تعصبات است. جز این باشد، “مشاهده” نیست.

      ***  در “مشاهده” باید وحدت حاکم باشد. جز این باشد مشاهده نیست بلکه نگاهی است که هنوز اسیر دوگانگی هاست. مشاهده باید، منیّت تو را محو کند و تو را به یگانگی بَرَد. زیرا هدف از تعلیم مشاهده، به یگانگی رفتن است.

      ***  در “مشاهده”ی ناب، ذهنی وجود ندارد، آن چون بخاری زایل گشته است. برای همین است که ذهن، در باب این کیفیت، توضیحی ندارد، چه آن را نمی شناسد. زیرا تو با “مشاهده” به ناشناخته رفته ای، به قلمرو مطلق، به آگاهیِ لایتناهی. و ذهن محدود، از نامحدود، سر در نمی آورد.

      ***  “حقیقت آزادی”، فقط و فقط در “مشاهده” ی ناب، دریافت می شود، و در همانجا شکوفا می گردد. هر کس دیگری جز “اهل مشاهده”، کلمه ی آزادی فقط لقلقه ی زبانش گشته است، او هیچ فهم و دریافتی از آزادی ندارد. زیرا آن را نمی شناسد. چه هیچگاه با آن روبرو نشده است.

      ***  برای اینکه “مشاهده”ات، ناب باشد، باید هنگام مشاهده، کاملاً بی خواهش و بی آرزو باشی. هر خواسته ای، چه مادی و چه معنوی، به معنای خروج از کیفیت مشاهده است. در مشاهده باید تسلیم محض باشی. نرم و پذیرا. این همان “بی عملی” سالکانه است که خود کاملترین و نابترین “عمل” است. عمل متعالی و خوارق عادات، از این کیفیت سر برون می زند. زیرا سالک در این کیفیت با توکل محض، به “کل” متصل است. و این “کل” است که از طریق او “عمل” می کند. و عمل کل، “کامل” است.

      ***  در “مشاهده”ی ناب، چیزی برای فهمیدن وجود ندارد، اگر بخواهی چیزی را بفهمی، “مشاهده” را از دست داده ای. آن فقط یک نگاه خالص است و تمام “آگاهی”، خودِ این نگاه است، نه اینکه “آگاهی” چیزی است که بعداً می آید. یک سالک فرهیحته این نکته را بخوبی دریافته است.

      ***  در “مشاهده”ی ناب، مشاهده کننده و مشاهده شونده، هر دو محو می شوند. و آنچه باقی می ماند فقط “مشاهده” است. و این یعنی یگانگی. جز این باشد یعنی هنوز دوگانگی حاکم است، یکی آنکه می بیند و دیگری آنچه که دیده می شود، و این یعنی دوگانگی. سالک، با تعلیم مشاهده، به “یگانگی” می رود.

      ***  زیبایی و مفهوم حقیقی آن، تنها در “مشاهده”ی سالکانه دریافت می شود. دیگران فقط اسمی از زیبایی شنیده اند و توهّمی از آن دارند. “زیبایی”، تنها خود را به کسی عرضه می کند که او خود را به “مطلق” تسلیم کرده باشد. مشاهده ی سالکانه، تسلیم خود به مطلق است.

      ***  از آنجا که خود خداوند، اهل مشاهده است، ” اَنَا مَعَکُم مِنَ الشّاهِدِینَ”. پس اهل مشاهده نیز اهل الله اند ” اِنِّی اُشهِدُاللهَ”. پس اینان مشاهده شان جز برای حق نیست و از این روست که شفاعت شان نیز پذیرفته می گردد ” لا یَملِکُ الَّذینَ یَدعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفاعَهً اِلّا مَن شَهِدَ بِالحَقِّ”.

      ***  هر گاه تمام وجود سالک، تبدیل به یک “آگاهیِ تسلیم شده” گشت، سلوک “الی الله”، به گل نشسته است. و از آن پس هر چه هست سلوک “فی الله” است. یک “مشاهده” ناب است. تسلیم وار با جریان هستی رفتن است. هر جا که باشد فرقی نمی کند زیرا خیر و برکتِ مطلق همواره با اوست. “اِنَّ مَعِیَ رَبِّی”.

      ***  کاملان، توانایی آن را دارند که با چشم هایشان بشنوند، و با گوش هایشان ببینند، و با قلب هایشان ادراک کنند. زیرا آنها وجودی به وحدت رسیده اند و یکپارچه حضورند. اینان کسانی اند که جذب “کل” شده و تمامیّت وجودشان، به مقام رفیع “مشاهده” نائل گشته است. و کسی که به این مقام نائل گردد، یعنی تمام اجزای وجودیش به کمال رسیده است.

      ***  “اهل مشاهده”، شجاع اند زیرا “کل” را می بینند و با آن مستقیماً در رابطه اند. و آنکه کل را ببیند و دریافت کند، از جزء، خوفی ندارد. زیرا جزء، در خدمت “کل” است.

      ***  اوج “مشاهده” این است که سالک در می یابد که جز خداوند، کسی و چیزی وجود حقیقی ندارد. چه او در “کل” محو شده است. پس “لَیسَ فِی الوُجُودِ اِلّا الله” محقق می شود. در آن کیفیت، این خداوندست که خود را به “مشاهده” نشسته است.

      ***  به این آیه دقت کنید؛ در اینجا از سه فعل برای “دیدن” استفاده می کند،” و تَراهُم یَنظرُون اِلَیکَ و هُم لا یُبصِرُونَ”َ.(می بینی که آنها به تو می نگرند در حالیکه نگاهشان خالی از بصیرت است). “رَاَی”، دیدن با قصد، “نَظَر”، دیدن خالی از معرفت، و “بَصَر”، دیدن با فهم و ادراک. اینها سه مرحله یا سه نوع از دیدن اند. اما “مشاهده”، دیدن تمام است. دیدنی بی عیب و نقص. این دیدن، فراذهنی است. یک دیدن کامل. برای همین است که خداوند خود را “شهید” و “شاهد” می داند. یک گواه تمام عیار.

      ***  خداوند، برای بیان یگانگی اش، از فعل ماده ی “مشاهده” استفاده می کند؛ “شَهِدَاللهُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلّا هُو”… پیامبر(ص) نیز از همین فعل بهره میبرد؛ ” اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا الله”… زیرا این کار با گفتن صرف و حتی با تقلید، محقق نمی شود. سالک باید این یگانگی را خود “مشاهده” کرده باشد.

      ***  در “مشاهده” یاد می گیری که قیاس کردن را کنار بگذاری. چیزی را با چیزی مقایسه نکنی. زیرا رجحانی در کار نیست. هر پدیده ای بر جای خویش نیکوست. خدایی که در یک برگ خشکیده حضور دارد، همو در یک درخت تنومند نیز حضور دارد. “مشاهده”، یکسان نگریستن را به تو از منظری الهی می آموزد. و بدان که “مشاهده”، یگانگی – و “قیاس”، دوگانگی است. مقایسه کردن، ریشه و علت بسیاری از بیماری های روحی روانی است.

      ***  یا همه چیز را چونان معجزه ببین، یا هیچ چیز را معجزه نبین. اما هرگز بین این دو نگاه نباش. نخواه که برخی چیزها را عادی بینگاری و برخی را خارق العاده. این اهانت به هستی است، به این هستی هوشمند اهانت نکن. در نگاه من، جنبش یک پشه همانقدر اعجاز برانگیز است که برخاستن مرده. و شکافتن ماه همانقدر عادی است که شکافتن پوسته یتخم یک پرنده.

      ***  یکی از برکات “مشاهده” آن است که در خواهی یافت، آن که فکر می کند، تو نیستی، بلکه این خود فکر است که فکر براه می اندازد. می فهمی که تو فکرت نیستی، فکر نیز خودِ تو نیست. آن چون یک بخار در رفت و آمد است و این به سبب شرطی شدگی هایی است که عمری در وجودت جاخوش کرده اند. “مشاهده”، این خدای دروغین را که عمری در وجودت خدایی کرده، به زیر می آورد.برکت دیگر “مشاهده” این است که تو هیچ نیازی به دعانویس و رمال نداری. بسیاری از اینان خود مسئله ساز اند و گاه نکبت و رنج را در زندگیت فزونتر می کنند. “مشاهده”، خود بالاترین و قویترین باطل السحر است. نه تنها محافظی قدرتمند است بلکه نیروی مخرب هر سحر و طلسمی را مقتدرانه بسوی همان بداندیشی که آن را مرتکب شده، بر می گرداند. زیرا “مشاهده”، وجود آدمی را چون آینه ای صیقلی می کند. و هر که هر چه بر آن بتاباند، به خودش بازگشت خواهد کرد. پس تمام نکاتی را که در باره ی “مشاهده” گفتم، به نیکی بفهم و به دقت عامل باش. چه خیرات و برکات آن، غیر قابل شمارش است. آن هم سلوک است، هم رهایی. هم آرامش است، هم حقیقت زندگی. تو با “مشاهده” ی سالکانه از هیچ چیز خوفی نخواهی داشت. چه این کیفیت، منطقه ی ” لا خَوفُُ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنُون” است.

      ***  انسان، شبکه ای از انرژی های مختلف و متنوع است. چنانچه این انرژی های حیاتی از تعادل و هماهنگی خارج شوند، بیماری حاصل می شود. یکی از برکات هنر “مشاهده” که همان “نگاه بی قضاوت” است، آن است که “مشاهده”، باعث میشود دوباره این انرژی ها، متعادل و هماهنگ شده و سلامتی باز گردد. جریان سلامتی از کالبد روحی به کالبد ذهنی و از آنجا به کالبد عاطفی و سپس به کالبد جسمی کشیده می شود. سلامتی حقیقی را باید در “مشاهده”ی ناب جست.

      ***  از دیگر برکات “مشاهده” آن است که جریان هیپنوتیزم را قطع می کند. آنکه در کیفیت “مشاهده” بسر می برد، محال است هیپنوتیزوری بتواند او را به خواب مغناطیسی فرو برد. چه از راه دور و چه نزدیک. زیرا در “مشاهده”، تو به خلاء وجودیت نائل شده ای و در آن کیفیت، هیچ نیرویی نمی تواند تاثیرگذار باشد، پس هیچ القایی پا نمی گیرد. چه هر نیرویی در خلاء وجودی تو بلعیده و بی اثر میگردد. حقیقت آن است که در آن کیفیت این تویی که تاثیرگذاری، و این هیپنوتیزور است که هر چه بیشتر تلاش کند، نیروی بیشتری از دست می دهد.

      ***  “اهل مشاهده”، اهل نجاتند، رهاننده اند. یوسف(ع) را از ورطه ای که زلیخا برایش ساخته بود، یکی از “اهل مشاهده”، نجات داد. “شَهِدَ شاهِدُُ مِن اَهلِها” … اهل مشاهده، بهترین مشاوران اند، زیرا “دیدن” را آموخته اند. و آنکه می “بیند”، سخنش بر صواب و گواهی اش پذیرفته شده است. ” اَفتُونِی فِی اَمری ما کُنتُ قاطِعَهً اَمرَاً حَتّی تَشهَدُونِ” …

      ***  مقام اهل مشاهده، چنان نزد خداوند، والا و بلندمرتبه است که حواریون مسیح(ع) دعایشان در قرآن اینست که پروردگارا، ما را از اهل مشاهده بنویس! ” فَاکتُبنَا مَعَ الشّاهِدِینَ”! زیرا خوب می دانند که هم خدا و هم رسولش، خود اهل مشاهده اند. ” واللهُ شَهِیدُُ” … ” اِنّا اَرسَلنَاکَ شاهِداً” …

      *** مرده، چشمش دو دو نمی زند، این جهان برایش تاریک شده است و تاریکی جذابیتی ندارد. نگاه او بالاجبار، بی خواهش و بی آرزو گشته است. در “مشاهده”، نگاه تو چنین است، منتها با یک فرق اساسی! تو آگاهانه وارد این بی خواهشی و بی آرزویی می گردی! تو با اختیار خود، قبل از مرگ، می میری!

      ‍ *** با “مشاهده” در می یابی که رهایی، “ره آیی” است. به راه خود آمدن است. و راه، جایی آن بیرون نیست، بر فطرت تو نهاده شده است. تو با هماهنگ بودن با جریان هستی، به واقع با آن همراه می شوی. و این تنها راهی است که تو را به حقیقت مطلق می رساند. زیرا منطبق بر سرشت حقیقی توست. این “راه” کیفیتی است درونی. رفتنی است، بر اساس فطرت الهی. برای همین، تقلیدی نیست، نمی تواند باشد. همچنانکه قرآن می فرماید: “لِکُلِِ وِجهَهُُ هُوَ مُوَلِّیها” (هر کس را جهتی است که بدان روی می آورد). و یا “کُلُّ یَعمَلُ عَلَی شاکِلَتِهِ” ( هر کس بر اساس سرشت خویش عمل می کند). بدان تنها تا وقتی که بر “راه خود” باشی، “رهایی”.

      *** با “مشاهده”ی ناب، در خواهی یافت که همه ی ما در پیشگاه خداوند، به یک اندازه عاقل و به یک اندازه احمق هستیم. زیرا هیچکدام مان، هیچ چیز را به تمامی و به کمال نمی دانیم. فهم این نکته به اظهار عجز در برابر پروردگار آسمانها و زمین، منجر می شود، عجزی که خود عامل وصل به “حقیقت مطلق” است.

      ‍ *** برکت دیگر “مشاهده” ی سالکانه این است که تو در برابر هجوم نیروهای مخرب نفوسِ شیطانی، هیچ نیازی به دعانویس و رمال نداری. اصولاً در “مشاهده”، پناه به غیر، منتفی است. زیرا “مشاهده”ی سالکانه، خود بالاترین و قویترین محافظ در برابر انواع نیروهای مخرب روحی روانی است. نه تنها محافظی قدرتمند است بلکه توانایی آن را دارد تا هر نیروی مخرب روانی را مقتدرانه بسوی همان بداندیشی که آن را مرتکب شده، بر گردانَد. و این بدان دلیل است که “مشاهده”، وجود آدمی را چون آینه ای صیقلی می کند، و هر که هر چه بر این آینه بتاباند، بیدرنگ به خودش باز خواهد گشت. پس تو با “مشاهده”ی سالکانه از هیچ چیز خوفی و اندوهی نخواهی داشت زیرا در کیفیت “تسلیم محض” بسر می بری، و تسلیم محض یعنی در حمایت کامل”حق تعالی” بودن. این کیفیت از بودن، منطقه ی “لا خَوفُُ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنُون” است.

      *** وقتی در کیمیاگری باطنی گفته می شود که باید “خورشید” و “ماه” در وجودت به وحدت برسند، آن بدین معناست که تو باید از نور خودت بهره مند شوی. باید از نور خودت بر خودت بتابد. باید از نور خودت، حیات و آگاهی بگیری. تو دارای نورِ خویشی. هر نور دیگری برای تو،”آیه” است. نشانه است. حتی نور اساتید، از آنِ تو نیست. ممکن است موقتاً از آنها استفاده کنی، اما موقتی است. سلوک یعنی رسیدن به نور خود. نور اساتید، چون یک تلنگر است و صرفاً ما را به نور خودمان متوجه می کند. اصل “نور” خودِ توست. و این نور در فطرت توست. در سرشت ذاتی توست. وقتی خداوند می فرماید؛ من مردمان را از فطرت الهیِ خود سرشته ام، این بدان معنی است که تو برخوردار از فطرت خداوندی. هر فطرتی که او دارد، تو نیز از همان برخورداری. معنای آیه؛ “فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها” همین است. یک فطرت در کار است. نه دو و نه چند. ای دوست، نور الهیِ تو در فطرت خودِ تو نهفته است. جای دیگری آن را نمی یابی، اگر هم بیابی آن از آنِ تو نیست. نور خود را دریاب، و آن را آزاد کن، که چون آزادش کنی، ظهورش بخشی، ظلمت وجودی ات را زایل کرده ای …

      *** وقتی “مشاهده” را خوب بیاموزی، خواهی دید که بسیاری از چیزهایی که آنها را واقعیت می پنداشتی، محو می شوند؛ و چیزهای بسیاری که از آنها در غفلت بسر می بردی، اثبات می گردند.

      *** فکر کردن، “مشاهده” کردن نیست، ضد آن است. آنکه به چیزی نگاه می کند و فکر می کند، دقیقاً مخالف جریان “مشاهده” حرکت می کند. مشاهده، یک نگاه بی قضاوت است. نگاه فضول و جستجوگر نیست. فکر را با “مشاهده” چه کار؟!

      *** برای نائل شدن به اوج “مشاهده”، باید یاد بگیری ذهنت را متوقف کنی و آن را از حالت افسارگسیختگی بدر آوری. زیرا هر گونه کارکرد ذهن، هر گونه ارتعاشی از آن، هر فکر و خیالی، کار خرابی به بار می آورد. اصالت “مشاهده” را مخدوش نموده و بجای نیل به آرامش حقیقی، تو را به حوزه ی اضطراب و حیرانی می کشاند.

      Share
      12

      Related posts

      مارس 21, 2023

      نکات قرآنی 759


      Read more
      مارس 21, 2023

      “یک تمرین مجرَّب در مراقبه”


      Read more
      مارس 21, 2023

      “ضربهٔ رحمت”


      Read more

      جستجو

      ✕

      آخرین مطالب

      • “فقط دیدن”
      • نکات قرآنی 759
      • “انسان واقعی”
      • “یک تمرین مجرَّب در مراقبه”
      • “ضربهٔ رحمت”

      دسته‌ها

      بایگانی

      2016@ All rights reserved for www.masoudriaei.com
        0

        $0.00

          ✕

          ورود

          گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟