روح های آشنا همدیگر را می یابند و شلوغی دنیا مانع از شناخت شان نیست. روح های آشنا، آن روح هایی اند که پیش از آنکه جسمیت بگیرند و پا بر زمین بگذارند، یکدیگر را می شناختند و در لایه ی آگاهیِ مشترکی بسر میبرده اند. ارواح، دارای صفوف مختلفند و هر گروه، طبقه ی خود، یعنی لایه ی آگاهیِ را که از آن بر آمده است می شناسد. آن روح هایی که در اینجا بی هیچ مقدمه ای نسبت به هم انس و الفت احساس می کنند، غالباً از یک طبقه اند. و آن روح هایی که نسبت به هم تعارض و تخالف احساس می کنند از گروه های مختلفی هستند که آب شان در یک جوی روان نیست و به تعبیری از لایه های آگاهیِ مختلف اند. امام صادق(ع) میفرمایند؛ ” اَنّها جُنُودُُ مُجَنَّدَهُُ، فَمَا تَعارَفَ مِنَها ائتَلَفَ وَ ما تَناکَرَ مِنَها اختَلَفَ” (روح ها، نیروهایی اند که برخوردار از تجهیزات خویش اند. آن ارواح که با یکدیگر آشنایی داشتند، با هم انس و الفت دارند و آن ارواحی که چنین آشنایی ندارند، در اختلاف اند). هر گروهی رنگ و بوی و آگاهیِ ویژه خود را دارد، مسیر خویش را دارد و بر شکل خویش عمل میکند. ” کُلُُّ یَعمَلُ عَلَی شاکِلَتِهِ”. و برای هر گروه، “هادی” ویژه ای است. ” لِکُلِّ قَومِِ هادِِ”. زیرا همه ی آنها از آگاهی یکسانی برخوردار نیستند. “هَل یَستَوِی الذِّینَ یَعلَمُونَ وَ الذینَ لا یَعلَمُونَ”. همه ی گروه های روحی، باید رشد خود را داشته باشند. زیرا برای همین آفریده شده اند و برای همین به زمین آمده اند. ” رَبُّنَا الذّی اَعطَی کُلَّ شَیءِِ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَی”. اما هر کدام مسیری دارد که بر فطرت او نهاده شده است. سخت یا آسان، مسیر رشد او بر نفس او نگاشته شده است.” و فِی اَنفُسِکُم اَفَلا تُبصِرُونَ”. روح ها، اگر در زمین که سکوی پرتاب آنهاست، مرتکب خطاهای عدیده گردند، کار را بر خود سخت تر و راه را صعب تر نموده اند. و چنانچه در هر شرایطی “حق” را تسلیم باشند، رشد خود را به سهولت تضمین نموده اند. و کار هر روحی سواست، چه هر کدام قابلیت ها ی خود را دارند. اما رسیدن به مرجع اعلی برایشان مشترک است. درست مثل کوهنوردانی که هر کدام از زاویه ای بسوی قلّه صعود می کنند. زیرا سیر الی الله به عدد نفوس خلایق است. پس هر کدام ماجراها و مقدّرات خاص خود را دارند، آشنایی های خود را دارند، انس و الفت خود را دارند. و علاج هر شهری سواست! ارواحی که دارای مشترکاتی ویژه اند، یک گروه محسوب شده و در اصطلاح قرآنیش برخوردار از یک “صف” اند. مراد از این “صف”، مرتبه ی رشد و آگاهی آنهاست. به تعبیری همان لایه ی آگاهی است. چنانکه گفته شد برای هر گروه از ارواح، یک “هادی” است که همان “روح رُبا” است. اما “روح رُبا”ی اصلی یکی بیش نیست. و آن “روح اعظم” است. “روح الله” است. آن یگانه ایست که همه چیز در قبضه ی قدرت اوست. پس “روح رُبا” های دیگر به واقع شاگردان و زیر مجموعه های اویند که به اذن او دست اندر کار راهنمایی ارواح دیگرند. “روح اعظم”، همان یگانه و فرید دهر است که بزرگ تجلّی خود را دارد. همچنانکه ارواح بزرگ دیگری که به اذن او کار میکنند نیز هر کدام دارای تجلّی خویش اند. پس در باره ی مطالب انتزاعی صحبت نمی کنم بلکه از وجودهای بزرگ و زنده سخن می گویم. “روح ربُا”ی ما، آنست که قلب و روح ما را می رباید. کلمه اش به دل می نشیند. چهره اش آشناست. ما را به یاد خدا می اندازد. مسیر را نشانمان می دهد. و از ما جز تسلیم در برابر “حق” هیچ مزدی نمیخواهد. روح رُبای ما، یک معلم الهی است. کسی است که جز به خدا نمی خواند. “روح رُبا”ی ما، همان کس است که به زبان قومش سخن میگوید “بِلِسانِ قَومِهِ”. روح رُبای ما، راهنمایی است که ما را از قبرستان دنیا که زندان روح است، خارج، و به شهر خدا، که شهر آزادی و حریت و رهایی از رنج است، می رساند… پس همت کنیم روح رُبای خود را به دعا بخوانیم که سلوک الی الله، بی او ممکن نمی نماید.