قربانی را قُربِ آنی گفته اند. چه تعبیر لطیفی. درست است، با قربانی، به آنی نزدیک میشوی. نزدِ “یک” میشوی. میرسی. واصل میشوی. قربانی، یک عبادت تمام است. هر که به جایی رسید با قربانی رسیده است. آن تصور ابتدائی را از قربانی کنار بگذار. بدنبال سر بریدن گاو و گوسفند نباش. مفهوم قربانی در قرآن، بسیار فراتر از این حرفهاست. اگر نکته را بگیری راه رشد را بر خود آسان کرده ای. در این جهان آفرینش، ورود به مرحلۀ فراتر ممکن نیست مگر اینکه مرحلۀ قبل قربانی شود. بدست نمیآوری مگر آنکه از دست بدهی. پُر نمیشوی مگر آنکه خالی شده باشی. جوانه نمیزنی مگر آنکه دانه ات در خاک مضمحل شده باشد. پیر نمیشوی مگر آنکه جوانی را تقدیم کرده باشی. این روند قربانی گرفتنِ طبیعت است. نخود، تا در دیگ نجوشد و در دل انسان جای نگیرد، تبدیل به اندیشه نمیشود. تا ندهی نگیری. کسانی را میبینم که بر سر دروازۀ وصلند اما هرگز وارد نمیشوند چون حاضر به دادن چیزی نیستند حاضر به قربانی دادن نیستند پس نمیرسند هر چند که بر دروازه اند. هر چند قدمی بیش نمانده است. آنگاه که تعلقی را قربانی میکنی به واقع جا را برای آمدن چیزی فراتر خالی کرده ای. انسانی که پُر است، سنگین است، لطیفی بسویش نخواهد آمد. اگر هم بیاید بی آنکه بفهمد از کنارش گذر خواهد کرد. زیرا چنین انسانی در خواب سنگین است پس برکاتش را یکی یکی از دست خواهد داد. بزرگی گفته است، انسان برای رسیدن به حاجات بزرگ، سه راه دارد. یا باید خود پادشاه باشد که چون چیزی بخواهد زمین و آسمان دست در دست هم دهند و فرمانش را اطاعت کنند. یا باید گدا باشد و دست گدایی دراز کند. که البته گدایی، آمد و نیامد دارد و قطعیتی در آن نیست. و یا باید قربانی دهد. و این راهِ فرهیختگان است. وقتی میدانی که پادشاه نیستی، گدایی هم تا بحال دردت را دوا نکرده، معلوم است راهِ تو قربانی کردن است. پس تا دیر نشده به راهِ خود باز گرد. قربانی کن. من به تو قربانی کردن را میآموزم. مرحله به مرحله تو را به قربانگاه میبرم. و اگر اهل قربانی نیستی، با من دوستی مکن و نزدم میا.
آنگاه که نزد پیرم، قرآن زنده، این هستیِ کل، این هر آنچه که هست، رفتم میدانستم که باید سر را بدهم. و دادم. پیر، اولین کاری که میکند، سر سالک را میبرد. قربانی اش میکند. تا سر ندهی تو را قبول نمیکنند. این سنت دیرینه است و در این سنت، تغییر و تبدیلی نیست. این سر دادن تو را از شر خودت رها میکند. این یعنی توقفِ ذهن. خداحافظی با گذشته. دور ریختنِ خوانده ها و دانسته ها. رهایی از برداشت ها. سکنا گزیدن در بی خواهشی. پذیرشِ موت. تسلیم محض. و آنگاه که واصل شدی، پیر إذن گذر از وجودش را خواهد داد. و این یعنی رهایی.
اما برای تو که هنوز اهل سر دادن نیستی و میخواهی محفوظاتت را از هر دست که باشند حفظ کنی، قربانی های کوچکتری است شاید از این رهگذر بتوانی به قربانی بزرگ دست یابی. اگر چیزی خواستی ابتدا جایش را خالی کن. چیزی از وجودت، چیزی از متعلقاتت، صفتی از اوصافت را قربانی کن. قربانی باید متناسب با خواسته باشد. هم وزن و هم سنگ. چنانچه ارزش قربانی کمتر از خواسته ات باشد قطعیت کار را مخدوش کرده ای و بسیار بعید است به مراد برسی. هستی هوشمند است و کسی نمیتواند به او مکر بِوَرزَد. چیزی میدهی و هم ارزش آن، چیزی میگیری. این تعامل، یک موازنۀ عادلانه است که هر دو سو از آن منتفع میشوند. به هستی چیزی میدهی و خود را خلع ید میکنی، هستی نیز هم سنگ داده ات، آن چیزی را که مراد توست تقدیم میکند. اگر ابراهیم دوستی خدا را خواهان شود و بخواهد “خلیل” باشد قربانی اش مرغ و خروس نیست. “ذبح عظیم” است. زیرا خواسته عظیم است. اگر هابیل و قابیل، تقرب به خدا را خواهانند، قربانی یی منصفانه باید، تا پذیرفته گردد. هابیل ارزشمندترین مایملک اش را میبرد و پذیرفته میشود. و قابیل مشتی گندم پوسیده، و پذیرفته نمیشود. زیرا تناسبی بین خواسته و قربانی نیست. اگر چند تومانی به فقیری داده ای انتظار نداشته باش سرطانت زائل شود. این قربانی آن نیست. نخواه که سر کائنات را کلاه بگذاری. حوزۀ قربانی بسیار دقیق و در عین حال بسیار کارآمد است. نکتۀ دیگر اینکه تو باید آغاز کننده باشی. تو باید ابتدا قربانی را تقدیم کنی. بسیاری میگویند وقتی حاجتم روا شد این کار را میکنم. این اندیشۀ سوداگران است. کسانی که پُر از شک و تردیدند. میترسند مایملک موهوم شان را به هیچ و پوچ ببازند! اینگونه افراد بهتر است به طرف قربانی کردن نیایند زیرا اندیشه ای که از اول خطاست و ریشه در شک و تردید دارد در این وادی موفق نخواهد بود. یا مردانه با این هستیِ هوشمند وارد معامله میشوی یا رد کارِ خود میروی و برکات قربانی را فراموش میکنی. در بطن این امتحان، ایمان نهفته است. یقینی سرشار.
بهترین قربانی ها نزد خداوند، قربانی کردن صفات پلید و رذیله است. اگر بتوانی طمع، حسد، کینه و دروغ را قربانی کنی شاهکار کرده ای. برای چنین انسانی بالاترین پاداشها است. آنان که مایملکی برای قربانی ندارند، این اوصاف ذمیمه را قربانی کنند. و جا را برای نزول خیرات و برکات، باز و بازتر نمایند. و آنان که چیزی دارند باید از تعلقات شان بدهند. به هرچه تعلق بیشتری داشته باشند آن از نظر قربانی کردن ارزشمندتر است. و با رجوع به خودشان به راحتی میتوانند بفهمند که تناسبی بین خواسته و قربانی هست یا نیست. و چنانچه از نزد خود افزونتر کنند قطعیت را محرز کرده اند. ” أن تأجرنی ثمانی حجج فإن أتممت عشراً فمن عندک”. موسی(ع) تعهد خدمتش به شعیب(ع) را که هشت سال بود از نزد خود به ده سال افزون کرد و آنگاه فارغ از هر بدهی، رها شد. او “خیر”ی را که خواسته بود قیمتش را به نیکی پرداخت.
گاه انسان موقعیتی را برای نیل به موقعیتی دیگر قربانی میکند. گاه لذتی را. گاه مقامی را. گاه قدرتی را. و گاه منیت و نفس اماره را که این ارزشی وافر دارد. و البته به ندرت مردانی اند که خود را به قربانگاه خدا میبرند تا هر آنچه اراده کرده است به انجام برساند. اینان اولیاء خدایند. اما دیگرانی که اهل قربانی نیستند، مفت خواه و مفت خورند، و حاضر نیستند آنچه را که از این هستیِ هوشمند گرفته اند حتی اندکی از آن را آن هم برای آرامش خود قربانی کنند در پایین ترین ردۀ انسانیت قرارگرفته اند. و بدون شک ازمنۀ سختی را پیش رو خواهند داشت. اینان کسانی اند که قیمت هر جیفه و هر آشغال دیگری را نقدا پرداخت میکنند اما حاضر نیستند برای رهایی از رنج دیرینۀ خویش کمترین بهایی را به هستی بپردازند. هر چند هستی به موقع همۀ اماناتش را خواهد گرفت. اینان با قربانی و مفهوم بلند آن بیگانه اند و نسبت به نزدیکترین راهِ معالجه شان کورند. راهِ قربانی، لیاقت میطلبد، توفیق میخواهد. راهِ قربانی راهِ جوانمردان و فتوت مندان است.
مسعود ریاعی