– خِرَد نوری است که با آن فهم هستی امکانپذیر می شود. آن از جنس وجود است. یعنی هست. پس لازم نیست کسی آن را ایجاد کند. فقط باید از آن بهرهمند گردید.
– این نور لطیف، کل هستی را فرا گرفته و اشعههایی از آن همچون بذری در هر شخصی به نمایندگی حضور دارد. منتها در بسیاری در پس حجابهای نفسانیشان ناپیدا و بیفروغ است.
– آنچه را که از این نور کل در نزد دیگران به نمایندگی وجود دارد، عقل جزوی گویند.
– نور کل یا همان عقل کل یا همان عقل اول، و یا به تعبیر دیگری روح اعظم، ایجادکنندهٔ ممکنات است. آن سلطان هستی یا پادشاه وجود است.
– مراد از خِرَد، ذهن نیست. فکر نیست. مشتی واژه و اصطلاحات منطقی و فلسفی نمی باشد. آن نوری است زنده که “مشاهده” با آن میسر می شود.
– سالک فرزانه با سلوکش، خود را به این نور پیوند می زند. این اولین و مهمترین گام اوست.
– برای پیوند به این نور کل یا همان صادر اول، ابتدا باید عقل جزوی را از زیر حجابهای ذهنی و احساسی بدر آورد. باید به بذر درون یا شمع وجود خود نائل شد. این مهم با مراقبهٔ اصیل اتفاق می افتد.
– وقتی هیچ فکر و احساسی بر تو سلطه نداشته باشد، وقتی تحت تأثیرات عمل نکنی، این یعنی به نور جزوی خود یا نور فطری خود، واصِل گشته ای. اما هنوز کار تمام نیست.
– این نور جزوی، این بذر یا اشعهٔ خداداده، پس از آزاد شدن از انواع حجابها، بهترین راهنمای تو برای نیل به نور کل یا همان عقل اول یا همان روح اعظم است. زیرا این نور، اصل خود را می شناسد و هر چیزی به اصل خویش باز می گردد.
– در نور کل، در نور بزرگ، هر نور دیگری ناپیدا می شود. به عبارتی از خود قبلی فنا می شود. اما خاموش نمی گردد. او به نور بزرگ روشن شده است.
– نور بزرگ یا همان نور خِرَد، واحد است. یکی است و یکی می گرداند. هر نور واصِلی به این نور بزرگ، هم خود حقیقیاش است هم کل است. چنین کسی بذر نورانیاش به ثمر رسیده و خود جهانی کبیر گشته است.
مسعود ریاعی