– در حدیث آوردهاند که عیسی(ع) فرمود؛ “من، انسان احمق را نجات نتوانم”. مثنوی این روایت را به قصهای شیرین تبدیل کرده که خلاصهاش چنین است؛ روزی شخصی دید که عیسی(ع) با شتاب در حال فرار بسوی بلندای کوهی است. آن شخص از پی او روان شد تا علت فرارش را بپرسد. عیسی(ع) گفت؛ از دست احمق می گریزم تا خود را از او برهانم، برو پی کارت و مزاحم فرار من مشو. آن شخص با تعجب پرسید؛ آیا تو همان مسیح نیستی که کر و کور بدستات شفا می یابد؟! آیا تو همان نیستی که مرده را زنده میکنی؟! آیا تو همان نیستی که از گِل پرنده ای میساختی و در آن میدمیدی و زندهاش میکردی؟! با چنین قدرتی، چگونه از احمق فرار می کنی؟!
عیسی(ع) گفت؛ آری آن منم، افسون و اسم اعظمی دارم که چون بر مرده بخوانم زنده گردد! چون بر سنگ بخوانم از هم بشکافد! چون بر کر و کور بخوانم شفایش دهم! اما شخص احمق را چاره ندانم. حماقت یک بیماری لاعلاج است. از احمق می گریزم که مصاحبت با او باعث ریختن خونهای بسیار است، از احمق می گریزم که همچنانکه هوا آب را جذب می کند، احمق نیز دین و ایمان شما را می دزدد. برو پی کارت و مزاحم فرار من به کوه مشو، که احمق را نجات نتوانم.
مسعود ریاعی