☆ وقتی در برخی متون عرفانی گفته می شود که “خداوند صخره ی من است”، مراد از آن، بنا کردن معبد حیات و آگاهی بر “بی تعیّنی” است. چه آنچه که بر تعیّنات بنا شود، عاقبت فرو ریختنی است. مضمحل شدنی است. یک صخره ی صاف و بی تعیّن، همه ی امکانات و پدیدارها را در خود نهفته دارد. مراد از کُنده ی ناتراشیده نیز که لائوتزو قائل است، همین است. او به اصل اشاره دارد. به بی تعیّنی. تعیّنات صورت های تراشیده شده ای اند که می آیند و می روند. لحظه ای هستند و لحظه ای نیستند. آنها صُوَری خیالی اند. نسبت به حقیقت محض همچون سایه اند. این بی تعیّنی است که جاودانه است، که نه زاده شده و نه می زاید. یک سالک تمام توجه اش به اصل است. وجه اش را تنها به او سپرده است. هیچ رنگ و لعابی در هیچ یک از آسمانهای هفتگانه قادر نیست سالک حق را بفریبد و پاگیرش کند. زیرا او ذات بی نام و بی تعیّن حق تعالی را مبدأ و منشأ همه چیز می داند و همواره سراپا تسلیم هموست.
مسعود ریاعی