☆ آخر سلوک، بی رؤیایی است. آن پایان رؤیاهاست. تو وقتی با حقیقت روبرو شوی، دگر هیچ نیازی به رؤیا و رؤیاپردازی نداری. آنجا بی رؤیایی حاکم است. چه هر چیزی حقیقت خویش را نمایان کرده است. ای دوست، رؤیاها در هر سطحی که باشند، هر چقدر جذاب و شگفت هم باشند، به همان اندازه نیز خطرناک و مُهلک اند. در این جهان رؤیاسازانی حرفه ای وجود دارند که می توانند تو را به سادگی به رؤیاهای از پیش ساخته شان بکشانند و هم آنجا از درون به بند ات کشند. امروزه بسیاری از مردمان در رؤیاهایی که دیگران برایشان ساخته و پرداخته اند، زندانی اند و خود نمی دانند. آنها با تصویرها و تصورات ذهنی شان زندگی می کنند. حال آنکه سالک حق آن است که با مراقبه از دیواره های هر رؤیایی عبور می کند. او هفت عالَم رؤیا را شجاعانه پشت سر می گذارد تا به “حق” واصِل گردد. چه او طالب زندگی رؤیایی نیست، خواهان زندگیِ حقیقی است. او حیات طیبه را نشانه رفته است. حیاتی که هیچ رنگ و لعاب باطلی آن را آلوده نکرده است.
مسعود ریاعی