☆ اگر واقعاً می خواهی آزاد شوی و آزاد باشی، ابتدا باید به معنای واقعی کلمه “تنها” شوی. تنهایی را بفهمی. خودت باشی منهای چیزها و کس ها. این یعنی باید روح و روانت از وابستگی به هر چیز و هر کس و هر اندیشه ای رها باشد. این تنهایی که می گویم اکسیر آزادی است. دروازه ی ورود به رستگاری است. تنهایی را بفهم. دریاب. “تنها”، کسی است که هیچ قفلی در درون ندارد. از هر طرح و اندیشه و احساس اسارت بار رهاست. در درونش هیچ وابستگی و دلبستگی و دانستگی و خواهش و آرزویی را حمل نمی کند. قلب و روحش را با کسی یا چیزی یا مفهومی ذهنی، شریک نمی شود. بی شریک است. تنهاست. تکه تکه نیست. مال این و آن نیست. به هیچ چیز و هیچ کس و هیچ باور سخیفی زندگی اش را گره نزده است. تنهاست. خودش است. فردِ فرد. درست شبیه خدایش. و این آستانه ی آزادی است. وقتی ذهنت این معنای متعالی از تنهایی را بفهمد، تو آزاد شده ای. پس تنهایی به آن مفهوم نیست که کسی دور و برت نباشد. تنهایی یک کیفیت متعالی از بودن است. اَحرار که همان مُخلَصین اند، روح های بزرگی اند که اکسیر تنهایی یا همان فرد بودن را به وفور در خود ذخیره دارند. و دقیقاً هم اینانند که بزرگترین و کارآمدترین خادمان خدا در خدمت به خلق اویند. ای دوست، وقتی تنها شدی، وقتی خالی از غیر گشتی، آنگاه و فقط آنگاه، دوست داشتن خالص و بی انگیزه را در خواهی یافت.
مسعود ریاعی