☆ وقتی همه چیزت را به خداوند تفویض کنی، دگر چیزی نخواهی نداشت که بخواهی غصه ی حفاظت از آنها را بخوری. غصه از آنِ کسانی است که خود را صاحب چیزها می دانند و می خواهند هر طور که شده آنها را برای خود حفظ کنند. یک سالک به نیکی دریافته که حافظ چیزی نیست. حافظ خداست و اوست که بهترین حافظان است. اوست که هر چیزی را حفظ نموده و به موقع به اصل خویش باز می گرداند. یک سالک در اندیشهٔ حفاظت از چیزی نیست. حتی از خود. زیرا او در معامله ای جانانه همه چیزش را پیشاپیش به خداوند فروخته است؛ “اِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنِینَ اَنفُسَهُم و اَموالَهُم”! (خداوند جان ها و اموال اهل ایمان را خریده است!) چنین کسانی چیزی ندارند که بخواهند در اندیشه ی حفظ آنها فرو روند! سالک همه چیزش را واگذار کرده است. صاحب، کس دیگری است. او مطلقا خود را مالک چیزی نمی داند. و دقیقاً از این روست که همواره فارغ البال با جریان حیات رهسپار می شود. او سبکبار است. چون باد به هرجا که خواست می وزد. بی خوف و اندوه. او برای خدا فقط در حکم یک کارگزار است. وظایفش را بی عیب و نقص به انجام می رساند و در اندیشه ی حفظ هیچ نتیجه ای فرو نمی رود. چیزها می خواهند باشند می خواهند نباشند. بیایند یا بروند. سالک هرگز آزادی اش را به داشتنِ چیزها و کس ها گره نمی زند. زیرا می داند که آنها مدام در رفت و آمد اند. ای دوست، کسانی که فهم این مهم را در نیابند همواره باید غصه ی از دست دادن چیزها و کس ها را بخورند و پیوسته در رنج و عذابی خودخواسته فرو روند.
مسعود ریاعی