☆ می دانی چرا اسم نگهبان جهنم مالک است و اسم نگهبان بهشت، رضوان؟! نکته اش در رهایی یا عدم رهایی از تملک و تصاحب است. احساس تملک و تصاحب، جهنم می آورد. حال آنکه رضا و خشنودی و رهایی، بهشت را هدیه می دهد. انسانی که بدنبال مالکیت و تصاحب چیزهاست به واقع خواستار جهنم است. او باید از جهنم خودخواسته ی خود حفاظت کند. وقت بگذارد. در خدمت شان باشد و تنور داشتن ها را همواره داغ نگه دارد. “هَل مِن مَزِید؟!” آیا چیز بیشتری هست که به تملک خود در بیاورم؟! چنین کسی سیری ندارد. می خواهد و می خواهد. او اسیر داشته های خود است. چیزهای را که روزی تصور می کرد آرامش می آورند اکنون برایش ضد آرامش اند. حال آن کس که در مقام رضایت است، در مقام خشنودی و رهایی از چیزهاست، همواره بهره مند است بی آن که احساس تملک و تصاحبی او را فرو خورده باشد. او خود را مالک چیزی نمی داند. ذهن خود را از تصاحب چیزها رها کرده است. آزاد کرده است. و دقیقا از این روست که همواره و به موقع برخوردار می شود. رضوان، نگهبان بهشت است! این بدان معنی است که انسانهای خودخواهِ اهل تملک و تصاحب بدان راه ندارند. زیرا آنها آزاد نیستند. مُخلَص نشده اند. از منیّت خود خلاص نی اند. آنها هنوز اسیر و برده ی داشتن ها و انباشتن هایند. آنها هنوز منم دارند. اسیر به نام زدن هایند. و اکنون نیز زندانی همان چیزهایی هستند که به تصاحب در آورده اند. زندانبانانِ زندانی اند. حال آنکه بهشت، جای آزادی است. کیفیتی منبعث از رهایی است. ای دوست، رضوان و مالک، در وجود خود تو اَند! از مالک به رضوان هجرت کن. و بدان که بهترین برخورداری ها در رهایی ذهن، از احساس تملک و تصاحب است. هرگز نخواه که چیزها را، که دیگران را، به تملک و تصاحب خود در آوری. که چنین احساسی به اسارت رفتن خود است.
مسعود ریاعی