☆ هر کس باید در شهر خود باشد. در شهر خود ریشه بدوانَد و در شهر خود رشد و نمو کند. مراد از شهر خود، فطرت توست. سِرشت خداداده ی توست. اصل و خمیرمایه وجودی توست. مجموعه توانمندیهای ذاتی توست. هر شهری به جز این شهر، بر ضد تو خواهد بود. مانع رشد و مخرّب و ویرانگر است. شهر تو، همواره با خود توست. هر جا بروی همراه توست. کافیست نگاهی به درون ات بیندازی، شهرت را با تمامی وسعتش خواهی دید. آن که شهر خود را در نیافته باشد، آن که به شهر خود نرسیده باشد، آن که از شهر خود بی خبر باشد، هر جا برود غریب است. در غربتی ناآشنا به سر می برد. افسرده و دلمرده است. و بالعکس؛ آن که شهر خود را بشناسد، آن که در شهر الهی خود به سر برَد، هر جا برود -اگرچه از این منظومه خارج شود- باز در خانه ی خود است. در فضایی آشناست. پس در شهر خود باش. مهم نیست که در ظاهر کجایی. هر کجا می خواهی باش. اما هرگز از شهر خود، از فطرت الهی خودت جدا مشو. که معنای از خودبیگانگی جز این نیست. بدان که شهر تو، یگانه شهری است که جنب شهر خداست. تو تنها از این شهر است که به آن شهر ورود می کنی. شهر خود را دریاب، تا شهر خدا را دریابی.
مسعود ریاعی