☆ برخی پنداشته اند که روح همان عقل است. خیر، اینطور نیست. اینها دو لغت برای بیان دو کیفیت از آگاهی اند. به تمثیل؛ دو روی یک سکه اند. وجه اسراری و ناشناختنی را روح، و وجه شناختنی را عقل گویند. روح و عقل از سر منشأیی واحدند، اما هر کدام منظر دید خود و کارکرد خود را دارند و از قانون خود پیروی می کنند. معرفت، برزخ میان این دو است. پس معرفت که برزخ میانشان است نیز دو گونه است؛ معرفت عقلی و معرفت روحی. یک معرفت که حاصل از فرآیند عقلی است، و دیگری معرفتی که حاصل از کارکرد روح زنده است. به عبارتی دیگر؛ وجهی “یمین” (سوی راست)، وجهی “یسار” (سوی چپ)، چونان دو بال جبرئیل! عقل با بند کار می کند [همچنانکه از معنای لفظش پیداست] و روح در بی بندی، زیرا روان است. آن معرفتی که از عقل حاصل می شود، معرفتی هستی شناسانه است که غالباً با معیارهای شناخته شده ی ذهن جفت و جور می آید. قابل اکتساب نیز هست. اما معرفت روحانی، امری پدیدارشناسانه و در عین حال اسراری است و تنها با وصل به ناشناختنی و رها کردن دانستگی های متعارف ممکن می نماید. به تعبیری امری شهودی است که با تسلیم محض محقق می شود. این نوع معرفت کاری به معلومات گذشته تو ندارد و منطق ذهنی تو را وقعی نمی نهد. آن نوعی آگاهی زنده و در حال است. سلوک سالکان، برای نیل به این معرفت روحانی است که برخی از آن به معرفت خاموش یاد کرده اند. زیرا برای نیل به این نوع از معرفت، سالک باید ذهن بشری خود را خاموش و در سکوتی همه جانبه فرو رود. این خاموشی اساس کار است. زیرا تنها در این خاموشی است که نور روح دریافت می شود. معرفت روحی، غیرقابل توضیح و معادله ناپذیر است و هر آن و در هر ماجرا به گونه ای حضور یافته و قدرت نمایی می کند. غیرقابل توضیح است زیرا در چنین کیفیتی، ذهن بشری حضور ندارد که بخواهد توضیح دهد. مراقبه ی اصیل راه رسیدن به معرفت روح است. آن با تسلیم و “مشاهده” حاصل می شود نه با خواندن کتب و دانستن های متعارف.
مسعود ریاعی