☆ از منظری می توان گفت که بشر بین دو جهان موازی؛ یعنی مابین جهان دانش ذهنی و جهان حیات عینی قرار دارد. (این دو جهان چنان نزدیک به هم اند که به تمثیل شاید به قدر یک الکترون -و حتی کمتر- فاصله داشته باشند). بشر از میوه ی درخت دانش خورد و وارد حوزه ی خوب و بدهای ذهنی شد، پس از بهشت بیرونش انداختند تا مبادا از میوه ی درخت دیگر یعنی حیات هم بخورد و جاودانه گردد. زیرا او تزکیه نشده است. انسانِ تاریکی که اکنون چاقوی قضاوت ذهن را هم در دست دارد! و این بسی خطرناک است! درخت حیات راه به جاودانگی دارد و انسانی که پر از دانش شر و تاریکی شده، موجودی مخرب است و نباید جاودانه گردد. و از این روست که به گاه مرگ، آگاهی اش را می ستانند. آن که بخواهد به قلمرو حیات برود، باید آگاهی های ذهنی اش را تحویل دهد. و مرگ این کار را می کند. مرگ بلعنده ی این آگاهی است. همه جز قلیلی آگاهی هایشان را با مرگ تحویل می دهند و به قول قرآن “لا یَعلَمُونَ شَیئَاً” می شوند. تنها معدودی از تزکیه شدگانِ واصِل به حق اند که از هر دو قلمرو آگاهی و حیات به وفور برخوردارند. اینان کسانی اند که از همینجا و آن به آن، آگاهی های ذهنی شان را تحویل داده و خود را با هر بازدمی خالی می کنند تا از اسارت هر ذهنیتی رها باشند.
مسعود ریاعی