نظم و انضباط برای مردم عادی به معنای هر چیزی را سر جایش گذاشتن و به وقت رفتن و به وقت آمدن و از این قبیل چیزهاست. اما برای سالکان مفهومی فراتر دارد که به چند نمونه از آن اشاره می کنم:
– برای سالکان، دل بستن به چیزی خروج از نظم و انضباط است. پس اگر قلاب دل شان یا چنگ ذهن شان به چیزی آویخت، سریع آن را آزاد کرده و به نظم و انضباط ذاتی خود بر می گردند.
– برای سالکان، آرزومندی -به معنای نفی خود- عین بی نظمی و بی انضباطی، و بی آرزویی عین نظم و انضباط است
– برای سالکان، قابل پیش بینی بودن، خروج از نظم و انضباط است. زیرا اسارت آور است. چه آنچه شخصی را قابل پیش بینی می کند، عادات و عکس العمل های شناخته شده اش است. سالکان از اسارت عادت های شان رهایند. پس زمان حضور و غیاب شان، مسیر سیرشان، و نیز اندیشه و گفتار و اعمالشان، هرگز ثابت و تکراری و یکجور و قابل پیش بینی نیست.
– همیشه در دسترس نبودن از دیگر شاخصه های نظم و انضباط سالکانه است. آنها کارشان را انجام می دهند اما هرگز خود را در هر زمان در دسترس هر کس قرار نمی دهند و روح و جانشان را در خدمت اباطیل این و آن نمی گذارند.
– برای سالکان، هر چیزی که حریّت شان را به اسارت برَد، بر ضد نظم و انضباط محسوب می شود. اگرچه این چیز، یک فکر یا یک احساس باشد! پس نه در حسرت گذشته فرو می روند و نه به اوهام آینده می افتند. نظم و انضباط برای اینان، همواره در “حال” بودن است.
– و از همه مهمتر “سکوت درونی” است که هماهنگ کننده ی تمامی کالبدهای آدمی و پایه و اساس نظم و انضباط سالکانه است.
مسعود ریاعی