برخی بر این باورند که قرآن بر هفت حرف نازل شده و استنادشان به حدیث نبوی(ص) “اَنَّ القُرآنَ اُنزِلَ عَلَی سَبعَةِ اَحرُفِِ” است. برخی بر این باورند که قرآن بر یک حرف نازل شده و استنادشان به حدیث “اِنَّ القُرآنَ نُزِلَ عَلَی حَرفِِ واحدِِ” است. از منظر بنده، هر دو حدیث در جای خود درست و کارامد است و هیچ تضاد و تناقضی در کار نیست. این به مثل آن می ماند که یک نور واحد را از منشوری گذر دهیم و هفت طیف نورانی رنگارنگ از آن حاصل شود. قرآن نور واحد است که از “واحد” صادر شده، و در عین حال با گذر از هر عالَم از عوالم آگاهی، یا همان عوالم هفتگانه، معنا و مفهوم خاص خود را می گیرد. به عبارتی هر لایه از آگاهی، متناسب با ظرفیت و موقعیتش، دریافتی از نور قرآن دارد که همان مفید حالش است. [مراد از نزول قرآن بر اساس حرف که در احادیث مذکور آمده، وجوه معنایی متنوع آن است، نه طرز خواندن قرّاء هفتگانه، که برخی پنداشته اند. حکایت قرّاء هفتگانه مطلبی است که در عهد خلافت عباسیان بارز شده و دخلی به احادیث اسراری پیامبر(ص) و عترت پاکش(ع) ندارد]. از این منظر؛ یکی همان هفت است در موقعیت خاص. این قاعده نه تنها در مبحث نور جاری است بلکه در مبحث ارتعاشات نیز قابل تبیین است. جهان دارای یک صوت مادر یا صوت اصلی است که با توجه به جریان و توالی اش، ارتعاشات هفتگانه ی دیگر را ظهور می بخشد. هر ارتعاشی، برخوردار از نوعی تاثیرگذاری خاص است، همچنانکه هر طیف از نور نیز فضا سازی خاص خود را ظهور می بخشد. از هماهنگی تمام انوار که ریشه در نور واحد دارند، جریان حیات ایجاد، همه را در بر گرفته، و به پیش می رود. فهم وجه اول قرآن، تفسیر می خواهد و فهم وجوه دیگر، سلوکی عملی می طلبد. این بدان معنی است که سالک باید زبان هر عالَم از عوالم هفتگانه را با حضور روحانی اش در یابد [برای اطلاعات بیشتر به مقاله انسان و آسمانش در کتاب کلمات بارانی رجوع فرمایید]. بدیهی است چنین مهمی، سلوک الی الله می طلبد و فهم تمامی وجوه آن در حیطه ی توانایی ذهن محدود بشری نمی باشد. و دقیقاً از این روست که بارها گفته ایم قرآن کریم، کتاب سلوک است و سالکان خود را دارد. همچنانکه پیامبر(ص) فرمودند: “اَهلُ القُرآنِ اَهلُ اللهِ وَ خاصَّتُهُ”.
مسعود ریاعی