– آرزو، منبعث از هواهای نفسانی است، دعا، منبعث از ایمان است.
– آرزو، آنچه هست را نپذیرفتن و در هوای آنچه نیست رفتن است، دعا، آنچه هست را شکوفا کردن و در حسرت آنچه نیست نرفتن است.
– آرزو، منکر “حال” است و همواره تو را حواله به آینده ی موهوم می دهد، دعا، زنده به “حال” است و نقداً تو را برخوردار می کند.
– آرزو، اسیر زمان و مکان است، دعا، ریشه در لا زمان و لا مکان دارد.
– در آرزو، خواستِ “من” اصل است، در دعا، خواستِ “او” اصل است.
– آرزو، توهّم چیزی است که فکر می کنم برایم خیر است، دعا، خود خیر و وصل به خیر است.
– آرزو لزوماً ارتباط با خدا ندارد، دعا، بدون ارتباط با خدا شکل نمی گیرد.
– آرزو، چشم را کور، ذهن را منگ، و وجود آدمی را چند تکه می کند، دعا، نگاه را نورانی، ذهن را نرم، و وجود را انسجام می بخشد.
– آرزو، از عدم رضایت شکل می گیرد، دعا، با تسلیم و رضایت محقق می شود.
– آرزو، با خردمندی کاری ندارد، دعا، عین حکمت و خردمندی است.
– آرزو، یک احساس است، دعا، یک اقدام است.
– آرزو، خواب آور است و ناهشیاری می آورد، دعا، بیداری است و برکت می آورد.
– آرزو، وصل به نفس است، دعا، وصل به خیر مطلق
و بالآخره در یک کلام؛ آرزو، خروج از بندگی است، و دعا، تجلّی بندگی.
مسعود ریاعی