از درون می توان بر فراز بیرون رفت. اما از بیرون نمی توان از مرزهای بیرون گذشت. وقتی بخواهی از بیرون، بیرون را فتح کنی، هر چه بروی و هر جا که بروی، باز اسیر کالبد محدود خویش و حس های آنی. راه برون رفت از محدودیت ها، از درون است. قله ی قاف از درون فتح می شود. و شروع آن با عبور از اوصاف محدود و بازدارنده ی بشری است. برای این کار لازم نیست خودت را با ریاضت های مرتاض گونه زجر دهی، بلکه میتوانی با خاموشی و بی عملی سالکانه به آن دست یابی. و دقیقاً پس از این تسلیم آگاهانه است که نور زنده ی خِرَد، باعث گذر تو از تاثیرات سیاره ای، آن هم یکی پس از دیگری خواهد شد… و آنگاه تو به خودیت نامتناهی خود رسیده ای، نه به جایی دگر! به اصل خویش واصل گشته ای. این خود، اکنون بر فراز هر آن چیزی است که در بیرون نمود دارد. و این بدان معناست که درون و بیرون به صورتی مسحورکننده واحد گشته اند. چه این خود، دگر همان خود قبلی نیست. این خود، آگاه و بیدار شده است. حال آنکه خود قبلی خام و در خواب بوده است. تمام گوهر تو همین آگاهی است که با سلوکت از جهانِ تیره ی مادی بیرون کشیده ای. پس سزاوار است که بر فراز جهان و معادلاتش قرار گیری. چنین وصلی را، فتح الفتوح بدان.
مسعود ریاعی