با حرف زدن و گفتگوهای متعارف، هیچ حقیقتی آنچنان که هست، روشن نمی شود و مردمان از آن طریق به فهم واحد نائل نمی گردند، زیرا واژه ها نزد همه انسانها دارای یک معنا و مفهوم نیستند. واژه های انسان، خدا، جهان، نجات، عشق، زندگی، آرامش… نزد هر کس معنایی دارد و هر انسانی از آنها دریافتی کرده است. وقتی می گوییم “جهان”؛ یکی آن را به معنای دنیا می فهمد، یکی آن را به معنای هستی می فهمد، یکی آن را یک بازی و سرگرمی می فهمد، یکی آن را به عنوان یک فرصت ناب رشد می فهمد، یکی آن را یک فیزیک اعجاب انگیز می فهمد، یکی آن را فرصتی برای لذت می فهمد، یکی آن را زندانی برای عذاب و غم و ماتم می فهمد،… و وقتی می گوییم “انسان”؛ یکی از آن، موجود دو پا می فهمد، یکی از آن خلیفه ی خدا می فهمد، یکی از آن وجودی دربدر و حیران می فهمد، یکی از آن یک حیوان تبعیدی از بهشت می فهمد، یکی آن را عصاره ی تمامی فضایل عالَم می فهمد، یکی آن را آلت دست شیطان می فهمد، یکی از آن موجودی خطرناک و غیر قابل اعتماد می فهمد، یکی آن را به معنای ثمره ی آفرینش می فهمد،… و وقتی می گوییم خدا؛… و وقتی می گوییم زندگی؛… و وقتی می گوییم عشق؛…
ای دوست، سخن گفتن ها آنگاه به حقیقت منجر می شوند و آنگاه به وحدت می گرایند که همگان از تک تک واژه ها، دریافت یکسانی داشته باشند. و این چیزی است که هیچگاه در هیچ زمانی اتفاق نیفتاده است. زیرا واژه ها ساخته و پرداخته ی ذهن تاریک اندیش اند. ذهنی که خود در دام هزارتویِ نافهمی هاست. زبان جهانی، زبان سکوت است، زبان “مشاهده”. اگر بتوان به تمامی انسانها زبان سکوت را تعلیم داد، چشم مشاهده گرشان باز می شود و بدون شک آن اتفاق اعجاب انگیز روی خواهد داد؛ حقیقت به ظهور می رسد، عشق بارور می شود، انسان نورانی پا بر زمین می گذارد، و حیات، قِداست ازلی خود را دگر باره نمایان خواهد کرد.
مسعود ریاعی