هر کس بتی دارد که به آن مشغول است. بت های امروزه دگر همه از سنگ و چوب نیستند. درونی شده اند. از جنس خواهش و آرزو گشته اند. گاه یک احساس است، گاه یک خاطره است، و گاه یک آرمان و اندیشه … چون نیک بنگری انبوه بت پرستان را گِرداگرد جهان خواهی دید که به پرستش بت هایشان دلخوشند. یک آزاده، یعنی همان “مُخلَص”، تنها کسی است که بی بت است. او هیچ بتی ندارد. چه سینه اش بتخانه نیست و کعبه ی قلبش از هر بتی خالی است. و دقیقاً از این روست که تنهاست. زیرا او همه ی بت ها را شکسته است.
مسعود ریاعی