آرزو، نفیِ خود است. خود را نفی نکن. وقتی آرزویِ دگر شدن داری، این به معنای آن است که آنچه که هستی را قبول نداری. و تضاد ویرانگر از همینجا آغاز می شود. تضادی خودساخته مابین همین که هستی و آنکه در ذهنت می پنداری. و این همان بیماریِ مخرّب است که بسیاری بی آنکه بدانند بدان دچار شده اند. ذهن خود را دو پاره نکن. آنچه که هست و آنچه که هستی را بپذیر، تا مهمترین قدم رشد حقیقی ات را آغاز کرده باشی. قدم اول مهم است. زندگی نقد است، نقد آن را بپذیر و وعده ها را به دوستدارانشان بسپار. ای کاش میدانستی که همه چیز در “حال” است و بیرون از آن جز عدم نیست. خدا و بهشت و هر چیز مقدس دیگری که می پنداری، و حتی تمامی ارواح طیبه همه و همه در “حال” اند، زیرا “زنده” اند. ای دوست، از این نقد وجود بیرون نرو و به زندگیِ نسیه ای و در گروی بعداً بعداً ها راضی نشو. آرزو کردن نقد زندگی کردن نیست. نقد زندگی کن تا نعمات نقد الهی سراپایت را فرا گیرند، که این همان به تمامیّت زندگی کردن است. نقد زندگی کردن شیوه ی سالکان فرهیخته است.
مسعود ریاعی