مرگی چنین جاندار کجا مرده است
میتوان او را در هر چیز نظاره کرد
در هر تولدی
با هر خنده ای
و بر روی هر شبنمی
مرگ در هر جایی با زندگی است
چون رفیقی دیرینه و جاندار
با شکوفه های بهار می آید و
با ابر می بارد
و با نسیم می وزد
و چون دم به زیر پوستت فرو میرود.
مرگ با هر لقمه ای خورده می شود
با هر سلامی زیر چشمی نگاهت می کند
و با هر نوازشی در آغوشت می کشد.
مرگ حتی در بوسه ها پنهان است
گرمی بوسه ها
از اوست
هر تازگی مرگ دارد و هر مرگی تازگی
و مرگِ مرگ چه سوگواری عظیمی است!
بی مرگ نمی توان بود
تصور ناشدنی است این جهان
مسعود ریاعی