صلح آن نیست که پس از جنگ و اختلاف واقع شود، “صلح” پیش از هر چیزی وجود داشته و دارد. آن، اساس هستی و خمیرمایه ی زندگی است. صلح یک قرارداد یا آیین نامه نیست. صلح، کیفیتی از بودن است. ابتدای صلح، از خودت شروع می شود. تو باید با خودت در صلح باشی. آن که با خودش همواره درگیر است، آن که در وجودش پر از تضاد است، آن که در سرش پر از گفتگو و مخالفت است، اگرچه به ظاهر زبانش ساکت باشد اما از صلح بهره ای ندارد. تو علاوه بر خودت، باید با پروردگارت در صلح باشی، با مردمان در صلح باشی، با طبیعت در صلح باشی، صلح باید پایه ی ارتباطت با خودت و جهان بیرونت باشد. این راز آرامش است. صلح، امری ذاتی است و از درون خودت گُل می دهد، مرکز شکوفایی اش، وجود خودت است. نگاهت را زیبا کن. انقدر با ذهنت، با برداشت هایت، خوب و بد نکن، به وادیِ آتشینِ قضاوت نیفت. در درونت جنگ براه نینداز تا بیرونت نیز عاری از جنگ باشد. جهان هستی را همانگونه که هست، همانگونه که خدا آفریده است، بپذیر. که چنین پذیرش فهیمانه ای، مغز صلح است و تو را لحظه به لحظه به آرامشی مسحورکننده و سازنده می کشاند.
مسعود ریاعی