مردمان یا در “ظاهر” چنان غرق می شوند که “باطن” را به فراموشی می سپارند، و یا چنان باطن زده می شوند که از ظاهر غفلت می کنند. یک سالک فهیم همواره در میانه می ایستد. زیرا او نه شرقی است و نه غربی. شرق اصطلاحی است برای عالَم ارواح مجرده، و غرب اصطلاحی است برای عالَم اجسام و مادیّات. هر کدام از اینها قبله ی خود را دارند، حال آنکه قبله ی سالک، نه این است و نه آن. قبله ی او میانه است. او “اُمَّةً وَسَطا” است. پیامبر(ص) فرمودند “قِبلَتِی بَینَ المَغرِبِ وَ المَشرِقِ” (قبله ی من بین مشرق و مغرب است). آنگاه که مغز این سخن را دریابی، ظاهر و باطن را تواَمان در اختیار داری. زیرا این دو از هم جدا نبوده و نیستند. آن که آنها را از هم جدا پنداشته، ذهن تو، و القاءاتی است که بر ذهنت کرده اند. جمع بین ظاهر و باطن، یک هنر متعالی است که جز از سالکان فرهیخته بر نمی آید. او مقهور هیچکدام نمی شود بلکه هر دو قلمرو ظاهر و باطن را یک “کل واحد” نموده و به خدمت سلوکش در می آورد. و دقیقاً از این روست که وجودش، وجودی یکپارچه و واحد است.
مسعود ریاعی