رهایی از وابستگی، به معنای قطع رابطه با دیگران نیست. آن، انزوا و دوری گزیدن معنا نمی دهد و به مفهوم عدم استفاده از مواهب زندگی نیست. رهایی از وابستگی، پیش از هر چیز یک مقوله روانی است. در باطن اتفاق می افتد. و وقتی اتفاق بیفتد، داشتن و نداشتن یکسان می شوند بطوری که هیچکدام حرّیت تو را مخدوش نمی کنند. رهایی از وابستگی، بدان معناست که زندگی و حیاتت را در گرو این و آن ندانی، برده نباشی و دیگران را تکیه گاه خود قرار ندهی. این یعنی شخص با جمع است اما هنوز “فرد” است. این فرد بودن، یک آزادی شگرف ایجاد می کند و سالک را آن به آن بسوی “مطلق” می کشاند.
مسعود ریاعی