آنچه که از زندگیِ دنیوی می بینی، ظاهری از آن است. ظاهری که همواره بَزَک کرده به چشم تو می آید. ظاهری که از القاءات این و آن ساخته شده است. اگر بخواهی واقعیت آن را ببینی، چاره ای نیست جز آنکه از این پوسته ی ظاهری در گذری. برای آنکه از نگاه شرطی شده ی قبلی خلاص شوی، اولین قدم آن است که بر روی آنچه که می بینی اسم نگذاری. وقتی طبیعت را نظاره می کنی، نگو که آن درخت است و آن یکی سنگ است و دیگری خورشید! اسم ها دوباره معانی پیشین را برایت تداعی می کنند. هیچ نگو! اسم نگذار! هیچ واژه ای را بکار نبر! نگو که این باران است و آن برف! خاموش باش و فقط نگاه کن، یک نگاه خالص! نگاهی که با هیچ واژه ای آلوده نشده است و ریشه در هیچ پیش ذهنی قبلی ندارد! بگذار آنچه که می بینی در هر لحظه خود معانیش را با خود بیاورد! آنچه که گفتم به تولد دوم تو کمک می کند. در هر فرصتی تمرین اش کن تا به لایه ی دیگری از آگاهی وارد شوی.
مسعود ریاعی