امروزه علم صبغه ای دیگر گرفته و از فلسفه بزرگتر شده است. روزی فلسفه از علم بزرگتر بود. آن را به زیر سلطه داشت. اما اکنون علم یک سر و گردن بالاتر قرار گرفته است. فلسفه می گوید در باره ی چیزی که نمی شناسیم بنشینیم و فکر کنیم. علم می گوید؛ نه، نمی نشینیم و فکر کنیم و با بافته های ذهنی برای خود اصول ثابت بر قرار کنیم. بلکه اگر چیزی وجود داشته باشد با آن روبرو می شویم، توی دلش می رویم تا از آن سر در آوریم. فلسفه از تناقض گویی می ترسد، همواره از وقوع آن خجالت زده می شود. و بسرعت پا پس می کشد. علم ارزشی برای چنین مقولات ذهنی قائل نیست بلکه گاه از خود متناقضات بهره ی کاربردی می برَد. تناقضات اگر پایه ی فیزیک کوانتوم هم که باشد باز آن را رها نمی کند و اتفاقاً بیشتر به سراغش می رود. بی آنکه خجالت زده شود. امروزه فلسفه بچه بازی است. کسی وقتش را با بافتن ذهنیات تلف نمی کند. برای همین است که در جهانِ امروز فیلسوف بزرگی که حرف اساسی و جدیدی داشته باشد، ظهور نکرده است. کار فیلسوفانِ نوآورِ بزرگِ گذشته را در عصر کنونی، فیزیکدانان مدرن عهده دار گشته اند. اینان هر روزه میخی بر تابوت جزم اندیشی های منطق و فلسفه می کوبند. در عصر کنونی عارفان نظری را باید در میان اصحاب فیزیک مدرن جستجو کرد. اما همه ی اینها و آنها، در برابر “عالِم ربّانی” کودکی بیش نیستند. و عالِم ربّانی یک حکیم “حکمت عملی” است که فاتح خویش است، همانست که به الوهیّت خویش رسیده و به جریان رُبُوبی اش واقف است. چنین کسی جهان را نه از بیرون، که از درون خود می نگرد. از آنجا تسخیرش می کند. درونی که بزرگتر از عالَم بیرون است.
مسعود ریاعی